در روزگاری که در آیندگان بودیم، من چپ میزدم و بهروز راست میزد. هر دو جوان بودیم و جاهل. با وجود این، علاقهی وافری به هم داشتیم و گویا این موضوع برای دیگران هم آشکار بود.
یکی از عناصر مشترک در بسیاری از پیامهای مردمی عبارت است از حضور مأموران لباس شخصی جلوی داروخانهها و تعقیب خریداران وسایل پانسمان و داروهای مسکن به منظور یافتن محل اختفای احتمالیِ مجروحان.
در هر یک از عکسها یا فیلمهای ثبتشده از زنان در خیابان با فوران مهارناشدنیِ سوژهای سرکوبشده مواجهایم که آن را به قابی تکاندهنده، الهامبخش و شورانگیز بدل میکند. سوژهی زنانهای که همواره به اندرونی رانده و از فضای بیرونی حذف شده است، حالا به خیابان قدم میگذارد و قابلمشاهده و دیدنی میشود.
هیچ جنبش اجتماعی و اعتراضیای نمیتواند تماماً یکدست باشد. طبیعتاً گروههای مختلف با هویتهای مختلف دست به ایجاد تشکلها و سازمانهایی برای دنبالکردن اهداف خود بر اساس هویت و ایدئولوژی خاص خود میزنند. بااینحال، متصلشدن این گروهها با یکدیگر از مجرای اعضای مشترک را میتوان یکی از عوامل مهم برای مقاومت مدنی در برابر سرکوب دانست.
در یکی از روزهای سرد اسفند ۱۳۷۲، هما دارابی، از بهترین روانپزشکان و استادان دانشگاه در ایران، گالن بنزین را برداشت و راهیِ میدان تجریش شد. روسریاش را درآورد، فریاد «زنده باد آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» سر داد و کبریت را روشن کرد.
در مقابل چشمان ما فاشیسم دارد متولد میشود و ما باید با آن مبارزه کنیم. اگر اوکراین برندهی جنگ باشد این تازه آغاز مسیر است. همهی ما به بازسازی اوکراین و بازپروریِ نسل جدید کمک خواهیم کرد. آموزش را محور همه چیز قرار خواهیم داد، زیرا آموزش تنها راه جبران عقبماندگیهاست. اما برای آموزش بیش از هر چیز و قبل از هر چیز نیاز به فیلسوف داریم.