هرچند خیزش «زن، زندگی، آزادی» و اعتراضات و تظاهرات گستردهی آن از سوی گروهها یا نهادهای مشخصی سازماندهی نشده بود، اما به جرقهای برای سازماندهیِ مردمانی تبدیل شد که خشمگین و ناراضی از وضعیت کنونی به تغییر میاندیشند.
«من به هیچ چیزی اعتماد ندارم.» این جمله را یک مردِ قزاق در مارس ۲۰۲۲ در هنگام بحث دربارهی اخبار و تصاویرِ مربوط به حملهی روسیه به اوکراین به دخترخالهاش میلا سانینا، روزنامهنگارِ مقیم آمریکا، گفت.
«نه» به جمهوری اسلامی، نجوایی است که طی سالها، و مشخصاً در دههی اخیر، از عرصهی خصوصی به خیابان و دیگر عرصههای عمومی رسید و با فریاد «زن، زندگی، آزادی» به انگارهای جمعی برای مردم ایران تبدیل شد.
حالا نزدیک به یک سال است که بسیاری از زنان در ایران خود را از قید حجاب اجباری رها کردهاند. برای بسیاری از آنها کشته شدن ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱ آخرین تیر بر تابوت حجاب اجباری بود، اما نباید از یاد برد که این مبارزه از نزدیک به دو قرن پیش آغاز شده است.
آثار ادبیای که دربارهی «سربازان فراری» نوشته شد روایتهای به حاشیهراندهشدی جنگ عراق با ایران را برجسته کردند، کسانی که از حافظهی جمعی و تاریخ ادبی عراق پاک شده بودند. آثاری از این دست نوعی حافظهی بدیل هستند که به قلم (یا دربارهی) کسانی نوشته شده که بهطور معمول از گفتارهای عمومی دولت حذف میشدند.
جنبش اعتراضی مردم ایران، چه خصلتهائی دارد و خبر از چه تحولی در جامعهی ایران میدهد؟ مردم معترض چگونه ایرانی میخواهند؟ مطالبات و حقوق اقوام مختلف در ایران را چگونه میتوان تأمین کرد؟ آیا ما به قانون اساسی تازهای نیاز داریم؟