تاریخ انتشار: 
1395/07/11

روایت مردمی از انقلاب فرهنگی چین

جودیت شاپیرو

«تاریخ مردمی» چیست و چه روایتی از «انقلاب فرهنگی» چین ارائه می‌دهد؟ از «سال‌های سرخ»، «سال‌های سیاه» و «سال‌های خاکستری» چه می‌دانیم؟ چرا بسیاری از چینی‌ها در «فراموشی تاریخی» با حزب کمونیست همراه شده‌اند؟[1]


انقلاب‌‌ فرهنگی: تاریخ مردمی، ۱۹۷۶-۱۹۶۲، نویسنده: فرانک دیکوتر، انتشارات بلومزبری، 2016.

عبارت «تاریخ مردمی» حاکی از گزینه‌ای بدیل در قبال تاریخ رسمی است. اما هیچ گزارش رسمی‌ای از «انقلاب فرهنگی بزرگ طبقه‌ی کارگر» در دست نیست. بعد از مرگ مائو، مردم چین معامله‌ای غیر‌رسمی با حزب کمونیست کردند: کیفیت زندگی ما را بالا ببرید و ما می‌گذاریم همچنان در قدرت بمانید؛ از شما به خاطر کابوسی که از سر گذراندیم بازخواست نخواهیم کرد.

 

انقلاب فرهنگی: تاریخ مردمی، ۱۹۷۶-۱۹۶۲، کتاب گیرا، تکان‌دهنده، و گاه احساساتی فرانک دیکوتر، که جلد ‌‌سوم تحقیقات او درباره‌ی دوران مائو است، چینی‌ها را به این چالش دعوت می‌کند که به آن سال‌های از یاد رفته بیندیشند. کتاب دیکوتر، با بهره‌گیری از روایت‌های صدها شاهد عینی انگلیسی‌زبان و چینی، سوابق آرشیوی که به تازگی در دسترس قرار گرفته، پروژه‌‌های اینترنتی مستند درباره‌ی «انقلاب فرهنگی»، و تحقیقات خارجی و چینی، تصویر نکوهش‌انگیزی از مائو و حکومت حزب ‌کمونیست به نمایش می‌گذارد، تصویری که اگر در سطح گسترده در چین بازتاب می‌یافت، می‌توانست مشروعیت رژیم کنونی را تضعیف کند.

دیکوتر، استاد علوم انسانی دانشگاه هنگ کنگ، دوران «انقلاب فرهنگی» را به چهار مرحله تقسیم می‌کند. مرحله‌ی اول، از ۱۹۶۲ تا 1966، دربرگیرنده‌ی سال‌هایی است که به تکوین انقلاب فرهنگی انجامید، و این مقارن با تلاش مائو برای بازگشت به صحنه‌ی سیاسی بود. سیاست‌های آسان‌گیرانه تحت رهبری رئیس جمهور لیو شائوچی تا حدودی به نجات کشور از قحطی بزرگی کمک کرده بود که مرگ ده‌ها میلیون نفر را در پی داشت. مائو، هراسان از بازگشت تجدیدنظرطلب‌ها و به حاشیه رانده شدن از جانب حزب خود، در ژوئیه‌ی 1966 با شنای معروف‌اش در رود یانگ تسه عزم خود برای دوباره به دست گرفتن کنترل اوضاع را به نمایش گذاشت.       

سال‌های 1966 تا 1968 که دیکوتر از آن‌ها به عنوان «سال‌های سرخ» یاد می‌کند، دوران هولناک‌ترین خشونت‌های شهری بود. «گاردهای سرخ» دانشجویی برای حمایت از مائو در برابر دشمنان‌اش سازمان‌دهی شدند. گاردهای سرخ به استادان و آموزگاران خود حمله‌ور می‌شدند (تحقیرها، ضرب‌وشتم‌ها، شکنجه‌ها، و خودکشی‌ها، با جزئیات دل‌خراشی توصیف شده‌اند)، و در جست‌و‌جوی متعلقات بورژوایی، «اسباب و آلات مذهبی، اقلام لوکس، ادبیات ارتجاعی، کتاب‌های خارجی، سلاح‌های مخفی، طلا و جواهرات پنهان، ارز خارجی، هر نشانه‌ای از سبک زندگی منحط، و پرتره‌های چیانگ کای - شک»، به خانه‌ها حمله می‌بردند. در ادامه، دارودسته‌های جدید مقاماتِ بلندپایه‌ی حزب را به همراه روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان، انواع دشمنان طبقاتی، و قربانیان کارزارهای اخیر  هدف حمله قرار دادند، تا جایی که کار به درگیری خیابانی گروه‌های رقیب کشید. کارزارها، تحقیقات تیمی، و سرنگون‌سازی سیاسی چنان بر سال‌های آغازین «انقلاب فرهنگی» سایه افکنده بود که عاملان درگیر در اجرای انقلاب را هم به اشتباه می‌انداخت. به هیچ طریقی نمی‌شد فهمید که چرا جواز تندروی که یک روز صادر شده روز دیگر لغو می‌شود. مردم عادی باید بهای مبارزه‌ی سیاسی نخبگان را، اغلب اوقات با جان‌شان، می‌پرداختند اما اگر فرصتی دست می‌داد، خودشان هم به انتقام‌گیری‌های محدود می‌پرداختند.

مائو در نهایت برای فرو نشاندن خشونت‌های جناحی به نیروهای نظامی رو آورد اما، با درگیر شدن ارتش در روند انتقام‌جویی‌ها، چین به شکل عمیق‌تری در جنگ داخلی گرفتار شد. مارشال لین بیائو، جانشین منتخب مائو، دیکتاتوری خودش را در چین به راه انداخته بود، و کمیته‌های حزبی انقلابی را برای اداره‌ی تمام نهادها در سراسر کشور راه‌اندازی کرده بود. موج دیگری از تصفیه‌ها و ضدتصفیه‌ها به راه افتاد. درگیری‌های مسلحانه، به ویژه معروف‌ترین آن‌ها در ووهان، به تقویت جناح چپ «انقلاب فرهنگی» انجامید، گروهی که با همسر مائو، جیانگ چینگ، همکاری می‌کرد. ارتش در درون خود دوپاره شده بود.

در سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۱، دوره‌ای که دیکوتر آن را «سال‌های سیاه» می‌نامد، میلیون‌ها نفر از اعضای گاردهای سرخ برای درس‎آموزی از دهقانان و آماده شدن برای جنگ مرزی با اتحاد جماهیر شوروی به روستاها اعزام شدند و «انقلاب فرهنگی» به بیرون شهرها انتقال یافت. دیکوتر آن تجربه را چنین وصف می‌کند: دوران هولناکی آکنده از درد و رنج، گرسنگی، تجاوز، و آزار مدام. با این حال، جنبش اعزام به روستاها به نگارش صدها دفتر خاطرات روزانه به زبان چینی انجامید، خاطراتی که به گواه بسیاری از آن‌ها دوره‌ی روستانشینی برای بعضی از جوان‌ها دوره‌ای پرنوسان‌تر و حتی تلخ‌و‌شیرین‌تر از آن چیزی بوده که دیکوتر اذعان می‌کند. جوانان روستانشین بی‌شک به کشورشان کمک کردند تا از گذشته‌ی مائوئیستی خود بگسلد؛ همین جوانان بعدتر به «نسل بیدار» و یا «نسل متفکر» مشهور شدند، و به تدریج رهبری کشور را به دست گرفتند. تجربیات این نسل در روستاها به این جوانان مجال داده بود تا مبانی انقلاب را دوباره ارزیابی کنند.

در  این دوره، کارزار خودکفایی روستایی به حد اعلای اهمیت رسید، و برنامه‌هایی ترتیب داده شد تا مقامات محلی در سراسر کشور از استان شانشی دیدن کنند و به بررسی و مطالعه‌ی سیستم قطعه‌بندی پلکانی در زمین‌های کشاورزی بپردازند، سیستمی که با مشقت بسیار برقرار شده بود و ادعا می‌شد که روستاییان را از کمک‌های دولتی بی‌نیاز می‌کند. در همین حال، صنایع سنگین و کارگران‌شان به گونه‌ای در داخل خاک چین جابه‌جا شدند که قادر به محافظت از کشور در برابر حمله‌ی قابل انتظار شوروی باشند، برنامه‌ای که دیکوتر آن را فاجعه‌ی اقتصادی می‌خوانَد. در آن زمان، بسیاری از مقامات در «آموزشگاه کارمندان هفتم مِی» به سر می‌بردند، اردوگاه‌هایی در مناطق دورافتاده، جایی که کارکنان دولت می‌بایست علاوه بر انجام کارهای سخت بدنی، به «انتقاد از خود» می‌پرداختند. در مقایسه با پاک‌سازی‌های خشونت‌بار و وضعیت نزدیک به جنگ داخلی در سال‌های نخست «انقلاب فرهنگی»، پراکنده‌سازی‌ها و جابه‌جایی‌های اجباریِ این سال‌ها کمتر دردناک به نظر می‌رسند، هرچند به همان اندازه پرحادثه بودند. این دوره هنگامی به پایان رسید که مارشال لین بیائو، مردی که بیشترین مسئولیت را در ترویج مائوپرستی داشت، در ۱۳ سپتامبر ۱۹۷۱ بر اثر سانحه‌ی هوایی در مغولستان درگذشت. ادعا می‌شود که لین بیائو در توطئه‌ای برای ترور مائو دست داشته، و به همین دلیل می‌خواست از چین بگریزد.

دیکوتر از ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۶ را «سال‌های خاکستری» می‌نامد‌؛ در این دوره، کالاهای مصرفی به حدی کمیاب شد که گرسنگی و حتی قحطی همه‌گیر شد. مائو، که وضع جسمانی‌اش به مخاطره افتاده بود، مداخله‌های دولتی در زندگی روزمره‌ی مردم را کمتر کرد. دیدار سال ۱۹۷۲ نیکسون از چین به گشایش بیشتر انجامید، و تنش‌ها با اتحاد جماهیر شوروی کاهش یافت. جنگ قدرت در سطح نخبگان همچنان ادامه داشت، اما چنان که دیکوتر می‌گوید، سیاست‌های افراطی دوران مائو اساساً در آستانه‌ی شکست بود. مردم از تصفیه‌های مداوم، راه‌پیمایی‌ها، و جلسات انتقادی خسته شده بودند، و انقلاب فراگیری از پایین به راه انداختند. دهقانان بی‌بضاعت و کارمندان سرخورده به سادگی الگوی زندگی اشتراکی را برای بقای خود رها کردند. «مردم به پرورش اردک، نگه‌داری زنبور، پرورش ماهی، آجرپزی، و چوب‌بری مشغول شدند و همه‌ی این کارها را هم به نام الگوی زندگی اشتراکی انجام می‌دادند.» مردم برنامه‌های شخصی‌شان را دوباره از سر گرفته بودند، به فروش محصولات کشاورزی رو آورده بودند، از مهارت‌های شخصی‌شان کمک می‌گرفتند، و کارگاه‌های خصوصی را دوباره برقرار می‌کردند. «همه‌روزه انبوهی تمرد خاموش و طفره‌رویِ بی‌وقفه انجام می‌شد، و مردم به دنبال تضعیف سلطه‌ی اقتصادی دولت و جایگزین کردن آن با ابتکار و خلاقیت خود بودند.»

شاید برخی با این استدلال دیکوتر موافق نباشند که مائوئیسم اصولاً به دلیل مقاومت انفعالی و ناهمکاریِ گسترده از بین رفت؛ در آن دوران، سیاست‌های آزمایشیِ اشتراکی‌زدایی به جریان افتاده بود، و انحلال نهایی کمون‌های خلق هم تصمیمی بود که از سوی نخبگان سیاسی، که پس از مائو قدرت را به دست گرفته بودند، اتخاذ شد. تجارب شخصی از آزار و اذیت‌ها و تبعید به روستاها رهبران ارشدی همچون دنگ شیائوپنگ را متقاعد کرده بود که سوسیالیسم به سبک مائو شکست خورده و باید به بازار آزاد میدان داد.

روایت دیکوتر گاه بیش از آن که بر موضوعاتِ مستدل تمرکز کند، به موضوعات احساسی می‌پردازد. در مورد اعتبار و اتکاپذیری منابع مختلفی که به آن‌ها استناد کرده نیز می‌توان به درستی بحث‌ها و نکاتی را مطرح کرد. دفترهای خاطرات «انقلاب فرهنگی» با دردی قابل درک، میل به انتقام، امید به جلوگیری از تکرار فجایع، و تمایل به آگاه‌سازی دنیا و اطلاع‌رسانی به نسل‌های آینده در هم تنیده‌اند. این خاطرات بنا به سرشتِ خود انفرادی و انتخابی اند. با این حال، اشاره به این خاطرات در سراسر اثر دیکوتر پراکنده ‌است، و خواننده‌ی جدی را وادار می‌سازد که به پی‌نوشت‌های پایانی کتاب مراجعه کند؛ منابعی که آن‌جا معرفی شده‌اند نیز گاه مشکوک به نظر می‌رسند. به علاوه، درک اهمیت و دلالت آمار تلفاتی که ارائه شده نیز دشوار به نظر می‌رسد. 

با این حال، کتاب دیکوتر اتفاق مهمی برای درک ما از چین معاصر محسوب می‌شود. به نظر دیکوتر، «انقلاب فرهنگی» بازتابی از تلاش مائو برای قرار دادن خود در مرکز کمونیسم جهانی بود. اما این پدیده به علاوه انعکاس فرصت‌طلبی پیرمردی بود که «در آخر عمرش به تسویه حساب‌های شخصی مشغول شده بود.» مائو در تلاش برای پاک‌سازی بالاترین مقامات حزب، مردم چین را علیه یک‌دیگر شوراند، و آن‌ها را به تسویه حساب و انتقام‌جویی فرا خواند، تا جایی که تفکیک قربانیان و قربانی‌کنندگان از یکدیگر ممکن نبود. این شاید به بهترین وجهی توضیح دهد که چرا بسیاری از چینی‌ها همراهی با «فراموشی تاریخی» حزب کمونیست را برگزیدند. روایت گیرای دیکوتر نه فقط بدرفتاری‌ها و درد و رنج مردم چین در دوران «انقلاب فرهنگی» را ثبت می‌کند، بلکه واکنش‌های گوناگون و خلاق آنان به آشوب‌ها و خشونت‌ها را هم به تصویر می‌کشد. مردم عادی، آسیب‌دیده و اغلب قحطی‌زده، نقش مهمی در پایان دادن به یکی از بدترین تشنجات تاریخی بازی کردند.  


[1]  این مقاله برگردان اثر زیر است:

Judith Shapiro, ‘The Cultural Revolution: A People’s History, 1962-1976, by Frank Dikotter,’ New York Times, 6 May 2016.

جودیت شاپیرو نویسنده‌ی چالش‌های زیست‌محیطی چین و همچنین پسر انقلاب (با همکاری لیانگ هنگ) است.

برگردان:
نیما پناهنده