پیش از خواندن خاطرات پروانه بهار، تصویر دیگری از موقعیت خانوادهای داشتم که از پدر تا فرزندان لقب «ملک» دارند و مادر هم شاهزاده خانمی است از طایفهی قاجار و در باغ و خانهای بهغایت خرم و بزرگ زندگی میکنند. اما با خواندن این کتاب، تابلوهای پسِ پشتِ واژههای پروانه بهار در پیش چشمم جان گرفتند و دانستم که آن باغ و آن خانهی دروازه دولت، جای ملکزادگان نبوده است؛ «این وادی عشق است، نه جولانگه شاهان».
در سال 2009، یک راهب جوان بودایی که خواهان بازگشت دالایی لاما بود، خود را با بنزین به آتش کشید. در پی آن موجی از خودسوزی به نشانهی اعتراض به حکومت در ناگابا به راه افتاد. این رویدادها توجه دمیک را به خود جلب کرد. او در یادداشتهای خود این پرسش را مطرح میکند: چرا بسیاری از ساکنان این شهر حاضر بودند که بدنشان را به شیوهای بسیار هولناک نابود کنند؟
فرض کنید که مرتکب جرمی شدهاید. اگر با اقتصادِ رفتاری آشنا باشید، آرزو میکنید که دادگاهتان یا در اوایل وقت اداری تشکیل شود یا درست بعد از استراحتی زمانبندیشده مثل وقت صرف ناهار. در سال 2011 تحقیقی دربارهی 1000 حکم صادرشده توسط هشت قاضی نشان داد که بیشترین نرمش و اغماض در احکامی دیده میشود که در این ساعتها صادر شده است.