عکاسی ابزاری قدرتمند برای نشان دادن معضلات اجتماعی و مبارزه برای تغییر آن است. استوارت فرانکلین، عکاس مشهور انگلیسی، میگوید: «عکاسیِ مستند فرایند خلاقانهای سرشار از تضاد دربارهی عکاسی، مستند، واقعیت و حقیقت است.» پیش از ظهور عکاسی، این نویسندگان بودند که از طریق کتابهایشان به توصیف نابرابریهای اجتماعی میپرداختند اما به چیزی مستقیمتر و اثرگذارتر از کلمات نیاز بود، و عکاسی مستند مسیر تازهای پیش پای فعالان اجتماعی گذاشت.
مصرف روزانهی جهان ۱۰۱ میلیون بشکه نفت خام است که روسیه ۷ میلیون بشکه از آن را تأمین میکند. چین با خرید 6/1 میلیون بشکه در روز، بزرگترین مشتری نفت روسیه است. اکنون گفتوگوهای سیاسی برای یافتن نفتِ جایگزین، آغاز شده است. با بررسی کشورهای دارای ظرفیت مازاد، میتوان سمتوسوی این مذاکرات را حدس زد: عربستان سعودی و امارات 5/2 میلیون، ایران در صورت رفع تحریم بین ۱ تا 2/1 میلیون، آمریکا ۸۰۰ هزار و ونزوئلا ۶۰۰ هزار بشکه در روز میتوانند بیدرنگ به بازار تزریق کنند.
در نظرسنجی «پیو» در اکتبر پارسال، نزدیک به یک سوم از آمریکاییهای سفیدپوست گفتند که توجه اخیر به مسائل نژادی حاکی از «تغییری عمده» در نگرش آمریکاییها به نژاد است ــ ۴۵ درصد دیگر گفتند که «تغییری جزئی» است ــ و تقریباً نیمی عقیده داشتند که این تغییرات به سیاستهایی خواهد انجامید که نابرابریِ نژادی را کاهش خواهد داد. در ماه دسامبر، بیش از یک سوم از بریتانیاییها در نظرسنجی «یوگاو» گفتند که بیش از گذشته دربارهی نژادپرستی بحث میکنند.
معمولاً اگر داستانی را از جای مناسبی شروع نکنیم، نتیجهگیری آن هم درست نخواهد بود. این امر در مورد تاریخ پیدایش جهان مدرن نیز صادق است. روایتهای سنتی به «عصر اکتشاف» اروپا در قرن پانزدهم، و ایجاد ارتباط دریایی بین غرب و شرق، اولویت میدهند. و این رویداد مهم تاریخی را، به کشف سرنوشتساز، هرچند تصادفیِ، آنچه به «دنیای جدید» شهرت یافت، گره میزنند.
وقتی از گاندی پرسیدند که دربارهی تمدن غربی چه فکر میکند او ظاهراً پاسخ داد که به گمانش ایدهی خوبی خواهد بود. هرچند تصور میشود که این اظهارنظر معروف نوعی رد کردنِ همراه با طعن و کنایه است، اما در واقع گاندی دربارهی موضوع تمدن غربی بسیار اندیشیده و سخن گفته است. ماهاتمای آینده در بیانیهی «حکومت بومی هند» در سال 1909 تمایل پادشاهی بریتانیا به بسط و گسترش تمدن غربی را نه چندان مزوّرانه بلکه بیشتر انتحاری معرفی میکند.
پیش از خواندن خاطرات پروانه بهار، تصویر دیگری از موقعیت خانوادهای داشتم که از پدر تا فرزندان لقب «ملک» دارند و مادر هم شاهزاده خانمی است از طایفهی قاجار و در باغ و خانهای بهغایت خرم و بزرگ زندگی میکنند. اما با خواندن این کتاب، تابلوهای پسِ پشتِ واژههای پروانه بهار در پیش چشمم جان گرفتند و دانستم که آن باغ و آن خانهی دروازه دولت، جای ملکزادگان نبوده است؛ «این وادی عشق است، نه جولانگه شاهان».