برای ما ایرانیها فانون از دههها قبل نامی آشناست، بیشتر بهواسطهی ارجاعات مکرر علی شریعتی به آثارش و همچنین ترجمهی او از دوزخیان روی زمین. اما روایتی که در این کتاب از فانون میخوانیم چهرهی اندیشمندی بسیار متفاوت با امثال شریعتی را ترسیم میکند.
آیا منازعهی جاری صرفاً محدود به حجاب و بدنِ زن در جمهوری اسلامی است یا فراتر از آن و در حکم تنازعی تاریخی و سرنوشتساز بر سر سیطرهی نوعی نگاه به زندگی در بین ایرانیان است؟
به گمانم شکی نباید داشت که رابطهی رضا شاه با ولیعهدش برجستهترین رابطهی عاطفی و سیاسیِ زندگی او بود. ۱۵۶ نامهی ولیعهد به پدرش که به تازگی به دستم رسیده است، دریچهای تازه به این رابطه میگشاید.
امروز هیجان ده سال قبل در ایران فرو نشسته و آرزوی ایجاد یونیکورن یا شرکتهایی با ارزش بیش از یک میلیارد دلار تقریباً بر باد رفته است.
... میتوانی او را محاکمه کنی. هر چند وقت یکبار به اعدام محکومش کن ... شازده کوچولو جواب داد: «دوست ندارم کسی را به اعدام محکوم کنم.»
با اینهمه انکار و چشمپوشی، که گاه از سر ناتوانی، گاه از سر سهلانگاری و گاه از سر عافیتطلبی رسم ما شده است، چه میتوان کرد؟ اینهمه انکار و چشمپوشی با ما چه میکند، چهها کرده است؟