عبدالبهاء در انجمن عالم

318 عبدالبهاء درانجمنعالم کرد. او قداست را از آن ‌ گویانه دعوت می ‌ و ‌ ایگفت ‌ گو و رابطه ‌ و ‌ را بهگفت ‌ نشست بلکه آن ‌ می تنها ‌ یافتکه نه ‌ ی زبان وارد کرد زیرا چنین درمی ‌ وضعِ ساکنِ پیشین به دنیای هردم نوشونده رو، ‌ خِرد، بل زندگانی انسانی و اجتماعی ما تنها در یککنش ارتباطی رشد خواهد کرد. زین نماید ـــ ‌ جبران او را در تابلوی خود می ‌ گونه که جبران خلیل ‌ این مردِ مسیحا رخسار ـــ بدان ی ما از پسِ این ناشناختگی و بسا بدشناختگی ‌ اش در جامعه ‌ سزاوارِ آن استکه سرانجام چهره به درآید و به درستی شناخته شود تا بل وضع ما نیز دگرگون شود. گردد که روزی معلم دینی ‌ های نخستینِ مدرسه بازمی ‌ البهاء به آن سال ‌ آشنایی من با نامِ عبد آموزان نشان داد و گفتکه این مرد عامل دولتِ انگلیس است ‌ ما تصویری از او را به ما دانش این نام و تصویر در 3 دریافتکرده است. )Sir( اش به این دولتْ لقبِ سِر ‌ که به پاس خدمات زمینه پی بردمکه واقعیت ‌ ی مطالعاتم در این ‌ ها بعد باگسترش دایره ‌ ذهن من ماند تا آنکه سال ِ‌ کرد، بل این بود که او و همراهان ‌ البهاء روایت می ‌ ی عبد ‌ آن چیزی نبود که معلمِ ما درباره جای آنکه به دشمنی با این و آن بگرایند یا به ‌ های دوردست، به ‌ اش به آن سرزمین ‌ تبعیدشده فرجام شرکتکنند، به آبادگری ‌ های بیهوده و بی ‌ ها بدل شوند و در جنگ ‌ سرباز و مزدور دولت البهاء را بیش از همه ‌ ی راستین عبد ‌ گری اجتماعی روی آورده بودند و در این میان چهره ‌ و کنش از خلال رفتارها وگفتارها و سفرهایش بازشناختم. اندیشید و هم در مقامِ یککنشگرِ جهانی ‌ همتای ایرانیکه هم می ‌ ی بی ‌ شناختِ این چهره انـد؛ ‌ بـه دیگـران هـم داده ‌ دوسـتانه ‌ های انسان ‌ خاطـرِ کنشـگری ‌ را به )Sir( یـک؛ نخسـت اینکـه لقـب یـا عنـوانِ سِـر 3 کشـاند تـا از او تقدیـر ‌ گونـه بـه روشـنای روز برنمی ‌ دوم آنکـه هیـچ دولتـی جاسـوس یـا عامـل امنیتـی خـود را این تـر، مـا بایـد بیاموزیـم کـه انگلسـتان فقـط یـک کشـورِ اسـتعمارگر نبـوده و نیسـت، بـل یکـی از ‌ مهم ‌ کنـد و از ایـن مـداری و اسـتقلالِ ‌ ی همی ـن قانون ‌ کـه گان ـدی ب ـر پای ـه ‌ م ـدار نی ـز ب ـوده و هسـت؛ چنان ‌ ترین جوامـعِ قانون ‌ شـاخص اصطـ ح اسـتعمارگر توانسـت آن جنبـشِ بـدونِ خشـونتِ خـود را عملـی کنـد. خلاصـه اینکـه ‌ قضایـی ایـن کشـورِ به ها را نبایـد فقـط از یـک منظـر نگریسـت و قضـاوت کـرد. ‌ بسـا انسـان ‌ کشـورها و چه هـا ‌ هـا و ملت ‌ ی دولت ‌ توانـد همـه ‌ کـرد تـا آنجـا کـه می ‌ ی دیگـری تـ ش می ‌ البهـاء مانـای هـر کنشـگرِ برجسـته ‌ دو؛ عبد آمیـز فراخوانَـد و ایـن بدیهـی اسـت کـه بایـد از هـر فرصتـی بـرای ایـن فراخـوان بهـره ‌ را بـه روابطـی انسـانی و صلح گرفـت و چـه فرصتـی بهتـر از انتشـارِ خبـرِ جهانـی دریافـت لقـب سِـر؟ ‌ می کن ـد ک ـه ‌ شناسـی اسـت و خی ـال می ‌ توزان ـه ک ـه م ـدام در پ ـی دشمن ‌ ی کین ‌ سـه؛ در فک ـرتِ بهائ ـی آن روشِ مب ـارزه شـود زی ـرا اتحـادِ عال ـمِ ‌ دشـمن ی ـا شـیطانی وجـود دارد کـه بای ـد آن را شناسـایی و ناب ـود کـرد، کن ـار گذاشـته می خواندن ایـن و آن معنـای خـود ‌ هـای بنیادیـنِ آییـنِ بهائـی بـا دشـمن ‌ عنـوانِ اهـداف و آموزه ‌ انسـانی و صلـحِ جهانـی به مثابــه ‌ نخواندن یــا به ‌ آورد. افــزون بــر ایــن، ایــن دشــمن ‌ ی نزاعــی نویــن را فراهــم مــی ‌ دهــد و زمینــه ‌ را از دســت می معن ـای تایی ـدِ سیاسـتِ اسـتعماری انگلسـتان ی ـا هـر اسـتعمارگرِ دیگـری نیسـت، ‌ دشـمن ندی ـدنِ دیگـران هرگـز به گـو را گشـادن اسـت. انسـان موجـودی اسـت کـه ‌ و ‌ تـر ب ـابِ گفت ‌ گـو را نبسـتن و بسـا دقیق ‌ و ‌ ب ـل تنهـا ب ـابِ گفت گـو و تعامـل بپـردازد، حتـی بـا کسـانی کـه او آنهـا ‌ و ‌ بـرای تغییـرِ خـود و جهـان بایـد از انـزوا بیـرون بیایـد و بـه گفت البهـاء ‌ توانـد بـر آنهـا تاثیربگـذارد؟ ــــ آیـا اینهـا همـان دلایلـی نبودنـد کـه عبد ‌ کنـد؛ وگرنـه چگونـه می ‌ را تاییـد نمی را بـه پذیرفتـنِ لقـبِ سِـر مجـاب کـرده بـود؟

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2