عبدالبهاء در انجمن عالم

319 عبدالبهاء درانجمنعالم ای را پیشِ رویم ‌ گفت، خود افق تازه ‌ سخن می ‌ کرد و با مردمِ جهان از بازترین پنجره ‌ عمل می های ‌ شده را به روشنی بنگرمکه انسان ‌ توانستم این واقعیتِ نادیده ‌ گشود؛ دورنماییکه در آن می اند؛ ‌ و بس دگرسان رفتار کرده ‌ شریفی در اوج خردگریزی ما به پروردن خردِ خود همتگمارده دستی با ‌ طلبی و بیش از همه به هم ‌ گرایی و فرصت ‌‌ تنها خردمندی را به مصلحت ‌ کسانیکه نه اند ‌ جا که توانسته ‌ ی اجتماعی خود تا آن ‌ اند، بل با حضورِ هشیارانه ‌ وضعِ موجود تقلیل نداده اند تا شاید خردِ ما ‌ گیریکرده ‌ از پراکندن وگستردن آتشِ خصومت و خشونت در جهان پیش ای از ‌‌ این آشفتگی فراگیر را در چنبرِ خود بگیرد و از خود فراتر برود. با عبور از میان انبوهه بارِ ‌ ای بنگرمکه آن سنگین ‌ از خود بر شده ‌ِ ی یک ایرانی ‌ های ناروا توانستم در چهره ‌ ها و اتهام ‌ بهتان کرد و در ‌ ای بدل می ‌ مایگی را به نیروی شوروشوق تازه ‌ خردی و میان ‌ از بی ‌ ِ هر دم فزاینده ‌ِ شرم خردان از خرد ‌ رغمِ استیلای بی ‌ انگیختکه آریْ، ما نیز به ‌ من این اعتماد و اطمینان را برمی اند که هم بر خوی خودِ خداپندارِ خویش ‌ هایی آمده و رفته ‌ ایم و در میانِ ما انسان ‌ بهره نبوده ‌ بی گرِ خود را درنباخته ‌ اند و هم آنکه در رویارویی با عقلِ ابزاریِ غربْ خردِ سنجش ‌ چیره آمده اند. ‌ و مقهورِ آن نشده کند این استکه او هم با ‌ البهاء را به یک الگوی راستینِ شهروندِ جهان تبدیل می ‌ چه عبد ‌ آن ‌ ای انتقادی داشت و از فرازِ هر قسمی از مواجهه ‌ ی خود مواجهه ‌ ی غرب و هم با جامعه ‌ جامعه انکاری برجهیده بود؛ او نه دچارِ مِهر و نهگرفتار کینِ شرق یا غرب بود و بیش از هر چیز زندگی گویانه ‌ و ‌ ای بالغانه وگفت ‌‌ گفتارانه، رابطه ‌ و تک ‌ ای نابالغانه ‌ خود را صرف آنکرد تا به جای رابطه شمولِ خود بدل ‌ ی جهان ‌ گرانه ‌ ها بنا کند. او این عملِ بنیادی را به هدف کنش ‌ در میان تفاوت دیدگی پس از رهایی از زندان به سفری بزرگ درآمد تا آغازگرِ راهی ‌ رغمِ سال ‌ کرد؛ چندانکه به تر شده است، چرا که شرق ‌ نهادن در آن برای ما امروز از هر زمانِ دیگر ضروری ‌ باشد که گام رو هر دو باید با هم شفا ‌ اند، زین ‌ های خود، از بیماری مشترکی در رنج ‌‌ رغمِ تفاوت ‌ و غرب به یابند، چونان زوجیکه شفای هریک در گروِ شفای آن دیگری است. البهاء آنچه بس بسیار نمایان است این استکه او مشکلات شرق ‌ در رفتار و گفتارِ عبد یاب و بسا ‌ ای آگاهیکم ‌ ی ما گونه ‌ دید و این خود در جامعه ‌ ای مشترک می ‌ و غرب را در زمینه گرایانِ متنفر از مدرنیته ‌ برد که آن تدین ‌ کسگمان نمی ‌ ای که هیچ ‌ نایاب بود؛ آن هم در زمانه ْ رقبایی بیش برای سیطره بر شعورِ ‌ رغم دعوا و اختلاف ‌ ی فرنگ به ‌ و آن تجددگرایانِ شیفته ها هریک در پی حفظِ موقعیتِ تاریخی و طبقاتی خود بودند ‌ بیانِ دیگر، آن ‌ جامعه نبودند؛ به آویختند. او این زبانِ ژارگون یا این جنگِ ساختگی ‌ داریِی آن به هر دستاویزی می ‌ و برای نگه ها را تشخیص داد؛ جنگیکه در آن هر دو طرفِ دعوا از هر نام یا نمادی برای رسیدن ‌ میانِ آن

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2