عبدالبهاء در انجمن عالم

325 عبدالبهاء درانجمنعالم اندازِ او، باید مرزِ میان ملت و دولت برداشته و مردمان خود حاکمِ ‌ یعنی در چشم 11 نامد. ‌ می سرنوشتِ خویش شوند و هر قسمی از استبدادِ فردی یا گروهی از مدارِ زندگی اجتماعی برون ی سیاسی دولت-ملت به ‌ معنای نگریستنِ او از ورای اندیشه ‌ گذاشته شود. این ایده در ضمن به طورکلی فکرتِ بهائی خواهانِ یک نظمِ ‌ البهاء و به ‌ تر نیز آمد، عبد ‌ که پیش ‌ سیاست استزیرا چنان ای برای یک رقابت و نزاعِ دائمی، بل ‌ یا بهانه ‌ ها را نه به رانه ‌ نوینِ جهانی است؛ نظمیکه تفاوت آورد. به همین ‌ کاری و در نهایت برای صلحِ پایدار فراپیش می ‌ بستگی و هم ‌ زیستی، هم ‌ برای هم البهاء در این دو رساله، هم بر تربیتِ سیاسی و هم بر تربیتِ اخلاقی تاکید ‌ دلیل استکه عبد ی ناآ گاهی ‌ خواهد زمینه را برای افولِ حاکمیتِ استبدادیکه برآمده ‌ کند زیرا از این سو می ‌ می زمان مردم را برای مشارکتِ ‌ ای هم ‌ گونه ‌ سیاسی و اخلاقی است، فراهم سازد و از دگر سو باید به داند که ‌ درستی می ‌ ی خودگردان و نوین آمادهکند زیرا او به ‌ همگانی برای برساختن یک جامعه یک فرهنگِ جایگزین ‌ مثابه ‌ نظمِ سیاسی استبدادیْ هنگامی از میان خواهد رفتکه نظمِ نوین به برساخته شود و بدونِ این تربیتِ سیاسی و اخلاقی آن خواهد شد که نباید بشود و هرباره همان سوی جامعه بازخواهد گشت. ‌ بسا دموکراتیک به ‌ های نونوارشده و چه ‌ سالار کهن با نام ‌ نظمِ یکه ای ‌ سالار را در آنگزاره ‌ ی آمادگرانه برای خروج از ساختارِ حکومتی و اجتماعیِ یکه ‌ این ایده خواهد چند ورقی در سبب و ‌ البهاء، می ‌ از فرزندِ خود، عبد توان یافتکه در آن بهاءاللّه ‌ هم می علتِ عِمارِ دنیا و خرابیِ آن بنگارد؛ به قسمیکه متعصبین را یک درجه تنزل دهد تا مستعد ی آن ‌ عبارتِ دیگر، همه ‌ ی بیان که الیوم مرتفع است. به ‌ شوند از برای اِصغاءِ حَفیفِ سِدره گفت همه در این راستا ‌ جا که سخن می ‌ نوشت و چه آن ‌ جا که می ‌ البهاء چه آن ‌ گریِ عبد ‌ کنش های مردم را برای شنیدنِ آنکلام و آگاهیِ نوین آمادهکند که ‌ تر دل ‌ ها و بسا دقیق ‌ بودکهگوش 12 گفت: «برتری و بهتریکه به میان آمد عالم خراب شد و ویران مشاهدهگشت…» ‌ می گری اجتماعی را برای پسرِ ‌ ی بهاءاللّه بازگردمکه در آنْ کارکرد کنش ‌ باید به این پاره از گزاره کند: متعصبین یک درجه تنزل یابند تا مستعد ‌ گران تبیین می ‌ خود و در ضمن برای دیگر کنش گر باید بتواند با نیروی بیان و برهانِ ‌ ی بیان. یعنی یککنش ‌ شوند از برای اِصغاءِ حَفیفِ سِدره خود، نیروی لجوج و خشن و غُرابِ جزمیت را چندان رام و آرامکند که او برای نیوشیدنِ آوازِ .۲۹ . تهران: موسسهٔ ملی مطبوعاتِ امری، ص ۲ ، جلد الآثار ‌ بدایع زرقانی، م. 11 گویـد کـه یـک ‌ صراحـت می ‌ ی همیـن گـزاره به ‌ . بهاءاللّـه در ادامـه ۳۹۶ . ص حضـرتِ محبـوب ‌ ادعیـه بهاءاللّـه. 12 کن ـد ‌ دان ـد و ایمـانِ خـود را ب ـه امکان ـی ب ـرای کسـبِ امتی ـاز ب ـدل نمی ‌ موم ـنِ راسـتین خـود را از دیگـران برت ـر نمی کن ـد: «انسـانْ عزیـز اسـت چـه کـه در کلِ آیـتِ حـقْ موجـود، ولکـن خـود را اعلـم و ‌ گونـه تاکیـد می ‌ و سـپس این ارجـح و افضـل و اتقـی و ارفـع دیـدن خطایـی اسـت کبیـر.»

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2