عبدالبهاء در انجمن عالم

330 عبدالبهاء درانجمنعالم ای را ‌ رو، توانسته از مرزهای روزمرگیِ خود فراتر برود و درهای تازه ‌ دیگری را نگریسته و زین به روی خود و دیگران بگشاید. به نگرِ من، این موضوع دیگر نباید برای ما اهمیتی داشته باشد که با ارجاع بهکدام یک از ی ‌ یابند یا به جامه ‌ شرط اعتبار می ‌ های زیستی یا منابعِ مکتوبِ انسانیْ اینحقوقِ بدونِ پیش ‌ تجربه چه بنیادی است همانا این استکه این حقوق به مثابه نوعی آگاهی به ‌ آیند زیرا آن ‌ شناخت درمی ی اجتماعی و فردیِ ما بدل شوند. در این زمینه ‌ زندگی ما راه یابند و به پوست وگوشتِ پیکره نباید دچارِ جزمیت و تعصب شد. آنجا که خردِ انسانی فعال است، مرزهای میانِ منطقِ دینی آید. آشنایی ما با ‌ ها پدید می ‌ ای مقاوله و مغازله در میان آن ‌ شوند و گونه ‌ و فلسفی ناپدید می و نیز علمی آن شاید این نگرش را در ما پدید آورده ‌ گرانه ‌ ی غرب و دستاوردهای روشن ‌ فلسفه ی دین راه تاریخی و اجتماعیِ خود را تاکنون ‌ باشد که غرب تنها با نقد و سنجشِ خردورزانه ی مواجهه ‌ آید زیرا در فرهنگ غربْ تجربه ‌ هموار کرده است اما این چندان با واقعیت راست نمی ای ‌ زا نبود، بل برخلاف گونه ‌ ی ما با فلسفه، رخدادی درون ‌ سانِ مواجهه ‌ با دین از همان نخست به خواست این تلاقی پارانوئید را به ملاقاتی ‌ البهاء می ‌ بسا بدبینانه بود و عبد ‌ واکنشِ جدلی و چه های خود ‌ البهاء با سفرها و سخن ‌ چه عبد ‌ بیانِ دیگر، آن ‌ گویانه بدلکند. به ‌ و ‌ زیستانه وگفت ‌ هم ی ادراکیِ متفاوت در ‌ کرد، نه تبلیغِ دین یا مذهب، بل این بودکه میان این دو تجربه ‌ دنبال می ءتفاهمِ فرهنگی و ‌ زمان هم برای رفعِ آن سو ‌ شنود را باز کند. او هم ‌ و ‌ شرق و غربْ باب گفت خواست به هر دو سوی این جهانِ ‌ ی جهان قیامکرده بود و هم آنکه می ‌ تاریخی در میانِ این نیمه مند است. آری، ‌ بهره ‌ بودنش از حقوقِ اجتماعی ‌ صرفِ انسان ‌ انسانی بیاموزاند که هر انسانی به ها را به تابعیت یا شهروندی ‌ خواست به آن قانون و مدنیتی آری بگوید که حقوقِ انسان ‌ او نمی کند. ‌ ویژه به رنگِ پوست و جنسیت و نژاد و دین و مذهبِ خاص مشروط می ‌ یککشور و به ی آن ‌ در این باره نباید با لکنت سخنگفت یا مصالحه کرد، چراکه این اندیشه برآمدگاهِ همه گری فراگسترِ جهانی بدل شود. ‌ البهاء بودکه اینک باید به نوعیکنش ‌ های عبد ‌ ها وکنش ‌ کلام های متکثر ‌ ی این وطن ‌ ی آگاهی از اینکه همه ‌ علاقه بهکشورِ خود باید از طریقِ تولید و توسعه ها باید ‌ بیش از یک «وطنِ واحد» نیست، دگریسته و بالغانه و مسئولانه شود و نیز دولت-ملت ی مشترک جهانی عملکنند. این همانضرورتی است ‌ بیاموزند که همچون بخشی از یکجامعه طور ‌ اند و همان ‌ تنیده ‌ های ما درهم ‌ که امروزه بیش از هر زمانِ دیگر روشن شده است. سرنوشت ها نیز باید ‌ که مالکیتِ خصوصی نباید از چارچوب خیرِ همگانی فراتر رود، آزادیِ دولت-ملت ها را به ‌ به همین چارچوبِ خیرِ همگانی مقید و محدود شود و بیش از همه نباید حقوقِ انسان ها از ‌ ویژه به مسئولیتیکه آن ‌‌ های متکثر و متفاوت موکولکرد و به ‌ -ملت ‌ اخذِ تابعیت از دولت

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2