عبدالبهاء در انجمن عالم

54 عبدالبهاء درانجمنعالم حضور و تحقق وجودی ما در کار افتاده ‌ ها که بی ‌ دو را در خودگنجانده است. چه بسیار گره اندازد. وطن ما را در خود و مشکلات خود فرو ‌ است و بر حضور ما و موجودیت ما سایه می های تاریخی موجودیت ما را نیز چه بسا به مخاطره بیندازد. در آن حال ‌ برد. حتی در بزنگاه ‌ می وطنکه. پس وطن ‌ کند باوطنکیست و بی ‌ شود و معلوم می ‌ همانکه پناهگاه است خطرخیز می پیش از ماست و از پیش بر ما حاکم است. وطن پناه و پناهگاه اولیه است. روح معاصران و های ‌ پیشینیان به اشکال مختلف در آن خانه دارد. در زبان، فرهنگ، در بانگ و رنگ و بینش های بیرون از اختیارش ‌ ها و تأکیدهای تاریخی و دگردیسی ‌ قومی و پسند و ناپسند و حساسیت فردش. ‌ و در یککلام، عالم خاصِ منحصربه کنیم، وطن در اندرون ما و به ‌ در جلای وطنکه در آن اطراف و اکناف خود را عوض می همه، ‎ آید. اما با این ‌ ها و چه بسا تا به آخر می ‌ پای ما در عالم زبانیِ ما تا مدت ‌ قدوقامت ما، پابه گذارند. وطن جایی ‌ مردمان همواره چیزی از خود، چیزی ارجمند، را در وطن اصلی جا می وکاست ‌ کم ‌ طورکامل آن را ترککنیم یا در جای دیگری آن را بی ‌ توانیم به ‌ استکه ما هرگز نمی بیابیم. چه، ضمیمه و پیوست هر مکانی استکه در آن اقامت داریم. ما در هر جای جهان فهمیم. دلبستگی ما به وطن پیوستگی ما به آغاز ‌ نگریم و آن را می ‌ ناگزیر از اینجا به جهان می رغم آنکه با ما شروع شده است، پیش از ‌ و امر آغازین است. امر آغازین امری ناگزیر است. به ی شروع ‌ ما نیز بوده است. وطن نیز بر همین اساس پیوندی ضروری وگریزناپذیر است. نقطه توان نادیده انگاشت و به همان نسبت از خود غافل نبود. مفهوم وطن از آنجا ‌ را چگونه می که با مفهوم آغازِ آغازها و حضورِ «خود» در این آغاز پیوسته است، با مفهوم غفلت نسبت ی آن را نداشت، از آن نگفت و ‌ توان از وطن و، بالطبع، از آغاز غافل بود، دغدغه ‌ یابد. می ‌ می ایم و از خود دور ‌ کننده از عالمِ زیست خود راگمکرده ‌ ای تعیین ‌ نشنید اما در آن صورت، حلقه ایم. پیوند با وطن پیوند با جایی از جهان است، اما نه هر جایی. آنجایی از جهان است ‌ شده ترین جای جهان ‌ ترین و پرارج ‌ های جهان را برهم زند. آن جای ‌ بودن جای ‌ که همگونی و یکسان است. حتی اگر در جای بهتری از جهان مسکن گزینیم، آنجا باز در نسبت با وطن استکه بار است. وطن همانا این ‌ بهتر است. وطن سنجه و میزان است. غفلت از تعلق به وطن زیان گذارد، ما ‌ جا با ماست. در هرجای جهانکه باشیم ما را به حال خود نمی ‌ تعلق استکه همه خواند. ‌ را به خود می عبدالبهاء ایرانی بود و ایرانی ماند و همواره با گروهی از ایرانیان مهاجر در تبعیدگاه خود ی ‌ وضع میهن نزد او جایی نداشت. او درباره ‌ و ‎ ی ایران را داشت. غفلت از حال ‌ زیست و دغدغه ی اختصاصی. او اقرار داشت: «با وجود ‌ ایران چه بسیار گفت و نوشت، از جمله چند رساله

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2