عبدالبهاء در انجمن عالم

55 عبدالبهاء درانجمنعالم ام که عادات جزئیه ‌ ام هنوز راضی به آن نگشته ‌ اینکه شصت سال استکه از ایران خارج شده گوید و در ‌ خاطر خود به وطن می ‌ او از تعلق 2 پرستند.» ‌ ایرانی ترک شود. بهائیان ایران را می نویسد: ‌ مناجاتی در وصف ایرانِ خود، طبیعت ایران، با شور و دلدادگی خاصی می خیز ‌ «پاک یزدانا خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی و شورانگیز و دانش و گوهرریز. از خاورشهمواره خورشیدت نورافشان و در باخترش ماهِ تابان پرور و ‌ آسایش پر گل و گیاه جان ‌ نمایان. کشورش مهرپرور و دشت بهشت زارشرشکِ باغ بهشت. هوشش پیغامِ ‌ وتر و چمن ‌ ی تازه ‌ کهسارش پر از میوه 3 سروش و جوشش چون دریای ژرف پُرخروش... » سپس با زبان طبیعت از طبیعت سیاسی و اجتماعی و اوضاع مُلکی ایران و انحطاط آن زمین ‌ یابد، در حالیکه «آتشدانش» ایران ‌ ی طبیعتحکم محکو ملاکرا می ‌ گوید. استعاره ‌ می ی «خورشید نورافشان» از خاور ایران و «ماه تابان نمایان» ‌ و «ماه تابان بزرگواری»اش را قرینه گیرد، تو گویی آن نمایانگر سازگاری و هماهنگی ظاهر و باطن ‌ در باخترش در سطور فوق می نویسد: ‌ ی عزت آن است، می ‌ زمین و نشانه ‌ ایران اشپنهان در زیر ‌ «روزگاری بودکه آتشدانششخاموششد و اختر بزرگواری ی شیرینش ‌ روپوش، باد بهارش خزان شد و گلزار دلربایش خارزار. چشمه در هر کشور دور. پرتوش تاریک ‌ شورگشت و بزرگان نازنینش آواره و دربه که دریای بخششت به جوش آمد و آفتاب ‌ شد و رودش آبِ باریک، تا آن پرور وزید و ابر بهمن بارید و ‌ دهش دردمید و بهارِ تازه رسید و باد جان ْ گلستان شد و خاکِ ‌ پرتو آن مهر مهرپرور تابید. کشور بجنبید و خاکدان سیاه رشکِ بوستانگشت. جهان جهانی تازه شد و آوازه بلند گشت دشت 4 و کهسار سبز و خرم شد و مرغان چمن به ترانه و آهنگ همدم شدند.» گوید، از انحطاطش که آشکار است و در کنار ‌ او با زبان طبیعت از تحولات ایران می زمین به داد و دهش پروردگار پیدا شده ‌ آن، از تحول و رخدادی معنویکه در سرشت ایران ای استکه به نظر او در کنار هر آ گاهیِ تاریخی، سیاسی و ‌ ی معنویه ‌ و در کار است. این قوه ها و ‌ خودگرفتار محدودیت ‌ مرور به وجود آمده باشد و خودبه ‌ اجتماعیِ دیگریکه ممکن است به .۴۵ . تهران: مؤسسهٔ ملّی مطبوعات امری، ص 5 ، جلد مائدهٔ آسمانی )۱۹۷۲( . خاوری، ع ‌ اشراق 2 .۴۹۰ . تهران: مؤسسهٔ ملّی مطبوعات امری، ص ۱ ، جلد های حضرت عبدالبهاء ‌ مجموعهٔ مناجات 3 .۴۹۱ همان، ص 4

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2