عبدالبهاء در انجمن عالم

56 عبدالبهاء درانجمنعالم های سیاسی نیست. برای ‌ های ناگزیر است، منشاء اثر حقیقی است. واکنشی به شکست ‌ بستگی ای معنویکه ‌ زمین هویدا سازد. قوه ‌ ی ایران ‌ شده را در چهره ‌ آن استکه «اختر بزرگواریِ» پنهان پای آن برآمده است و سرزده است. زبانِ سخن از طبیعت با زبانِ ‌ دست طبیعت و پابه ‌ در ‌ دست ی نخست این دو ‌ توان در وهله ‌ تنیده استکه دشوار می ‌ ی معنویه چنان درهم ‌ سخن از این قوه ی بیانی برای اشاره به منشأ واحد این هر دو، منشأ الهی ‌ را در کلام او از هم تمیز داد. شیوه ی معنویه ‌ ی معنویه. تا نشان دهد که این قوه ‌ بودن این قوه ‌ داشتنِ طبیعت ایران و عطای ایزدی صرف ‌ توان به ‌ بالد و مقابله با آن نتوان. آن را نمی ‌ نیز همچون طبیعت، طبیعی و خودکار می آ گاهی تقلیل داد، بلکه خودْ موضوعِ آگاهی است. چه، در عین حال نه صِرف بیانِ معانیِ ی معنویت ایران و جهان است. روحی ‌ جدید که دمیدن «روح جدید معانی» در کالبد افسرده اکنون به تأسی از غرب، چه بسا خودباخته، ‌ بخش و متفاوت. متفاوت با آنچه ایرانیان هم ‌ زندگی جویند. ‌ نویسند و راه نجات خود را در آن می ‌ زنند و در بابشکتاب و رساله می ‌ از آن دم می ی ‌ ی» همه ‌ شده ‌ ی فراموش ‌ هایی جهانی است، این «سرمایه ‌ آن «قوه» و «قابلیت» متضمن ایده اندیشمندان ایرانی نخست در قالب زبان فارسی بیان شده است - و بنابراین تا به ابد راه ی دانایی به آن، در شکل ناب آن به زبان پارسی خواهد ‌ رسیدن به خودِ سرچشمه، سرچشمه عبارت ‌ تر عبدالبهاء در سفرهای خود به غرب به تفصیل به بیان آنها پرداخت. به ‌ بود - و سپس ها شکل و شمایلی مدرن پیدا کرده است و با این وصفْ اندیشمندانِ ایرانی در ‌ دیگر، این ایده بندی ‌ ی علومِ رایجِ زمانه صورت ‌ هایی به شیوه ‌ ربایند. ایده ‌ اعتنایی به آن،گویسبقت از هم می ‌ بی اعتنایی محض دانشمندترین ایرانیان. به ‌ ای و باز مورد بی ‌ شده و در دسترس هر طلبه ‌ و فرموله ای ‌ ای موجودی است. بارقه ‌ ی آگاهی است. آنگونه ‌ ی معنویه فراتر از مقوله ‌ هر روی، این قوه استکه نخست به ایرانِ اندرون زده است و حرکتی انسانی را رقم زده استکه تاکنون قلیلی ی ‌ اند و عبدالبهاء در قطعه ‌ اند در آن مشارکت داشته ‌ مهری تمام بوده ‌ از مردمانشکه مورد بی پرور وزید و ابر بهمن ‌ گوید، «بهار تازه رسید و باد جان ‌ شدن ایرانِ درونی به آن می ‌ بالا از روشن بارید و پرتو آن مهر مهرپرور تابید، کشور بجنبید و خاکدانگلستان شد و خاک سیاه رشک بوستان گشت. جهان جهانی تازه شد و آوازه بلند گشت. دشت و کهسار سبز و خرم شد و 5 مرغان چمن به ترانه و آهنگ همدم شدند.» شدن ظرفیت و قابلیت نهفته اما پیدا در چشم اهل خردِ آن است ‌ این ایرانِ درونی و افزون وهوای ایران عوض نشد. در حقیقت ‌ دمن همان بودکه بود. طبیعت بیرونی و آب ‎ و ‌ و الا دشت همان. 5

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2