Az Tehran Ta Akka

۲8۲ از طهران تا عکا حاجی میرزا آقا شیرازی هر روز ه آمده گریه و زاری می خان کرد که 118 ، دخیلم حاجی ابوالقاسم بال همشیره مرا شکسته از نماز و روزه منع می نماید که این تکالیف برخواسته [برخاسته] شده است و همشیره ام نزدیک است از غصه هلاک گردد. و کاغذ قرمزی پیش روی خودش گذاشته حاجی ابوالقاسم الی صبح گریه و زاری می کند. و در عرضششماه که در تدبیرگرفتن این ها بودم هر روزی یکحوادث دیگر آمده بیان می کردند و حضرات تجار که الاآن ادعای تبعیت انگلیس می نمایند و ع لی رغم فدوی می خواهند از او حمایت کنند خودشان هر روزه آمده شکایت می کردند که دیگر غیرت نمانده و مسلمانی از می انه برطرف شده که این همه هنگامه ها در من صوره بر پا می گردد و میرزا حیدرعلی و میرزا حسین هم مخصوصاً به مصر آمده ب ریق طه وضوح می خواهند مردم را اغو نمایند. فدوی علی الظ اهر که اینها رم نکنند و اتفاق خود را با حکومت محکم نمایم جواب می دادم که من رئیس روحانی نیستم هر کسی دایر به تجارت حرفی داشته باشد آمده بگوید. و هر روز این ملاعین 119 را به زبانی اسکات 120 کرده می فرستادم. و علی افندی ترجمان کارپردازخانه را که به جهت کار دیگر به منصوره فرستاده بودم زن حاجی ابوالقاسم علی افندی را پشت در طلبیده از دامن علی افندی می گی رد که از قول من به خان عرض نما در روز قیامت دستم بدامن او مرا از این ورطه هلاکت نجات بدهد که این مرد مرا از نماز و روزه منع می کند و من در این سن و سال نمی توانم کافر بوده باشم. علی افندی در طهران است مقرر فرمایند جویا شده مراتب را عرض نمایند و پس از آنکه از سایه ی اعلیحضرت اقدس شاه نشاه عالم پناه روحنا و روح العالمین و از صفای باطن ائمه اظهار علیهم السلام و از یمن ح سن تربیت بندگان ولی النعمی همه این ی طور ها ب مطلوب دستگیر شدند زنجیر در گردن در واپور خشکی 121 آن مرد شقی با ترجمان عربی در حضور محمد افندی کاتب و علی افندی ترجمان و خیفر (؟) و یهضبط گان 118 ظاهراً ایرانیان مقیم قاهره کنسول را می خان نامیده اند. 119 لعنتی .ها 120 . ساکت 121 ترن.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2