Az Tehran Ta Akka

30۲ از طهران تا عکا 53 هوالله تعالی عرض این بنده خدمت سفیر اعظم و وزیر اکرم آنکه بلایای این عباد به مقامی رسیده که قلم و مداد از تحریر آن عاجز، و این عبد درین چند سنه به اولیای دولت عثمانیه در هیچ باب ذکری ننمودم 34 و آنچه وارد شد متوکلاا علی الله صابر بلکه راضی و شاکر بودم. خدای واحد شاهد است که همیشه منتظر شهادت بوده ام، و لکن چون مشاهده شد که جمعی از فقرا که به ذکرالله مشغولند و از ماسواه منقطع 35 در هر دیار اناثاً و ذکوراً 36 مبتلا و مظلومند، مع آن که شانزده سنه می شو د از ورود این عبد به بغداد تا حین 37 ابداً از احدی تقصیری سر نزده ، و آن حضرت البته شنیده ان د که قبل از شانزده سنه این طائفه تحم ل ظلمی نمی نمودند و مکافات می نمودند و این عبد جمیع را منع نمودم به قسمی که در هر بلد کشته شدند و مع ضمتعر ذلک نفسی نشدند. و حال شانزده سنه می شود که آنچه از این طایفه کشته اند ابداً اعتراض ننموده اند و حال آن که قوی ترند از قبل، و در هر بلدی از بلاد ایران بیشتر از پیشترند. مع ذلک آنچه از ظلم بر ایشان وارد شده ساکت و صابر بوده و هستند و حال مظلوم ترین اهل ارضند. بر ا ین عبد لازم شد ک ه عرض این مظلومان را به پیشگاه شاهنشاه جهان معروض دارم، و همین قدر استدعا می نمایم که عنایتی شود که با این مظلومان مثل سایر ناس 38 رفتار کنند و از قواعد دولتی ه تجاوز ننمایند. شأن خورشید اشراق و اعطای انوار است و لایق سحاب امطار، 39 در این مقام بر حضرت شاهنشاه 34 در هیچ مساله شکایت نکردم. 35 بریده از غیر او. 36 از زن و مرد. 37 تا حالا. 38 مردم. 39 خورشید باید نور بیفشاند و ابر باید که ببارد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2