باب و جامعۀ بابی ایران

باب و جامعۀ بابی ایران 308 هائی که اخیراً تصرّف کرده بود و ‌ توانست از برج ‌ محصور کند. وی اکنون می از داخل شهر مواضع بابیان را زیر آتش گیرد. اصحاب حجّت حال تنها یک ها ‌ چهارم شهر را در تصرّف داشتند. به نظر بسیاری از ناظران شکست آن نزدیک بود. امّا کنسول انگلیس کیث ابوت نظر دیگری داشت. نامبرده در ای که از اردوی لشکر در کنار زنجان نگاشته مشاهدات خود را چنین ‌ نامه بازگو کرده است: رسد که بابیان با عزمی جزم و مهارتی بسیار به مقاومت ‌ به نظر می های محلّۀ خود ‌ اند. این طایفه سنگر ساخته و در تمام خانه ‌ پرداخته اند و لذا اگرچه تعدادشان اکنون به علّت فرار و ‌ مزغل درست کرده 300 ها بیش از ‌ شود که در بین آن ‌ تلفات شدیداً تقلیل یافته و گفته می مرد جنگی باقی نمانده است ولی موضعشان چنان قوی است که 170 ها امری بسیار دشوار خواهد بود. ‌ بدون شک راندن آن محمّد خان یک بار سعی کرد با خدعه و نیرنگ به بابیان بقبولاند که ناصرالدّین شاه تصمیم گرفته از محاصرۀ زنجان دست بردارد و قوای دولتی خواهند به جنگیدن خاتمه دهند. لذا پیکار را موقوف نمودند و قرآن مهر ‌ می کرده برای حجّت فرستادند و از او دعوت کردند هیئتی از بابیان را برای ملاقات محمّد خان گسیل دارد. اگرچه حجّت بر این باور بود که فرماندۀ هاست ولی تصمیم گرفت به جهت حفظ ‌ سپاه صرفاً قصدش فریب بابی حرمت قرآن دعوت او را اجابت کند. چند بابی سالخورده به همراه نه پسر کوچک به نمایندگی حجّت انتخاب شدند امّا پس از ورود به اردوی لشکر 171 به دستور محمّد خان توقیف گردیدند. بعد از ورود عزیز خان مکری در اواخر اوت، فرماندهان سپاه بار دیگر کوشیدند بابیان را ترغیب کنند از جنگیدن دست بردارند. عزیز خان سردار نمود. وی ‌ کلّ عساکر ایران بود و مستقیماً زیر نظر امیر کبیر انجام وظیفه می برای ملاقات ولیعهد روسیّه راهی ایروان بود. امیر به این امید که شاید عزیز .Momen, Bábí and Bahá’í Religions, p. 118 ، به نقل از 18۵0 اوت 30 ، نامه به شیل 170 .Nabil, Dawn-Breakers, pp. 563–66 الف؛ 19– الف 18 های ‌ حسین زنجانی، تاریخ، برگ 171 چنین نوشته که محمّد خان برخی از این بابیان را به عذابی شدید ‌ میرزا حسین زنجانی هم کشت.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2