واپسین سال‌های بوخارین

5 4 های بوخارین ‌ واپسین سال های بوخارین ‌ واپسین سال ای از روی مدودف رسیدم با نام «واپسین ‌ های پیشین این مجله، به مقاله ‌ سال اش ‌ ای آن را خواندم و قرار بر ترجمه ‌ های بوخارین». با شیفتگیکنجکاوانه ‌ سال گرفتم. در حال و هوای تلخ و جانکاه آن روزهاکه خبر کشتار مخالفان سیاسی ی بر ما چه رفت و ‌ رسید، پژوهش در باره ‌ وقفه از ایران می ‌ و غیر سیاسی بی ای بود تا مانع از پا فتادنم شود. چند ماهی پس از پایان ‌ چرا رفت، برایم پهنه یاد هما ناطق، وقتی از حال و ‌ ترجمه، در گفتگویی با دوست خوبم، زنده هایم و به این ترجمه اشاره کردم، او از من خواست ‌ هوایم گفتم و دلمشغولی که قرار گذاشته بود در پاریس منتشر زمان نو ی ‌ تا آن را برای چاپ به نشریه های ‌ های محدود آن زمانگروه ‌ کند، بسپارم. چنینکردم و این ترجمه با امکان ها و خطاهای تایپی بسیار (زمان ‌ تبعیدی در پاریس منتشر شد، با جاافتادگی ). از پی تقریباً چهل سال، در گفتگویی ۱۳۶۳ ، اردیبهشت ۴ ی ‌ نو، شماره با دکتر محمد مالجو به یاد این ترجمه افتادم. در آماده کردن و ویرایش نو ام آمدند که جا دارد نامشان را بیاورم و به دل ‌ این ترجمه، دوستانی به یاری سپاسگزار مهرشان باشم: آقای گوئل کهن، خانم گلرو گلزاریان، دکتر مژگان صمدی، دکتر محمد مالجو و دکتر مزدک دانشور. چینی برای قتل رهبر کبیر، ‌ صنایعیکه در آن نقش مدیریت داشت، اتهام زمینه نمود. ‌ تر می ‌ بسیار سنگین روباشف اما درک متفاوتی از جایگاه خود داشت. او هر چند سهم خود را در ها پیش از آنکه دستگیرش ‌ کرد اما مدت ‌ بنای نظام سیاسی توتالیتر انکار نمی ای را که حزب بر بنیاد آن شکل ‌ ی سیاسی ‌ کنند و به زندان بیندازند،کل فلسفه ای از رفقای ‌ محابا با پاره ‌ گرفته بود به زیر پرسش برده بود و تردیدش راگاه بی بلشویکش نیز در میانگذاشته بود. شاید روباشف، همچون بسیاری دیگر ‌ کهنه ها، به این داوری رسیده بود که از انقلابی که او و یارانش ‌ بلشویک ‌ از کهنه ای بسازند، ‌ ی فاضله ‌ صمیمانه بر پا کرده و به آن دلبسته بودند تا از آن مدینه چیزی جز ترس و امید ایدئولوژیک باقی نمانده است. ترس ایدئولوژیک نسلانش و امید ایدئولوژیک سهم بازجوی جوانی که برای خود ‌ سهم او و هم شناخت. ‌ ی حزب از عوامل آشکار و پنهان دشمن، نمی ‌ ای جز تصفیه ‌ وظیفه در این میان، روباشف با بیان این که «اصول ما همه درست بود، اما نتایج آمده همه اشتباه»، خود را بیشتر در هیئت دانتون در انقلاب فرانسه ‌ به دست دید. ‌ می اما در دنیای واقع، نیکلای روباشف قهرمان رمان کستلر، بیش از هرکس نامدار ‌ دار و ‌ پرداز پیشینه ‌ ، نظریه در میان رهبران شوروی به نیکلای بوخارین انقلاب روسیه و از معماران «سوسیالیسم در یک کشور» شباهت داشت. های محاکمات ‌ ترین چهره ‌ ترین، اما یکی از برجسته ‌ بوخارین اگر نه مهم مسکو بود. بوخارین نیز همچون دیگر متهمان نامدار، زینوویف و كامینِف در جریان دادگاه کم و بیش به «جرم» خویش «اعتراف»کرد وگفت: «خود را ی جنایات سنگین و دهشتناک علیه سرزمین سوسیالیستی و کل ‌ مسئول همه دانم.» ‌ پرولتاریای جهان می ظلمت در نیمروز های نخستین انقلاب ایران، آنچه از ‌ ی سال ‌ در همه ویژه شخصیت روباشف و شباهتش با ‌ کستلر به یاد داشتم، با من بود و به ی دوستی هلندی، ‌ های گریز ناگزیرم، در کتابخانه ‌ بوخارین. در نخستین ماه های ‌ را یافتم. با مرور بر شماره New Left Review ی ‌ ای از مجله ‌ مجموعه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2