چند گفتار

هند و فلسفه ی قانون اساسی ۱۰۳ عدالت، برابری و آزادی برخ وردار باشند و می کوشد روحیهی برادری را اعتال بخشد. دو اصطالح «سکوالر» و «سوسیالیست» بعدها به «مقدمه» افزوده شدند، بهصورت قانون متمم ۴۲ به سال .۱۹۷6 هندیان نیک می دانستند بسیاری چیزها از استعمار بریتانیا آموخته اند. این چیزها اما باعث نشد از هویت خود درگذرند یا شیفته و واله ی فرهنگ بریتانیایی شوند. میراث استعمار را بررسیدند و آنچه مفید بود برگزیدند، بی آنکه از فرهنگ خود چشم بپوشند. برخالف ایرانیان، کهگاه در سنجش هایشان افراط میکنند و در غلوگفتن گوی سبقت را از هم میربایند، برای نمونه، رهبران هند از نحوهی رفتار در سازمان های اداری یا در ارتش و استفاده از راه آهن تا می توانستند آموختند. در ایران اما حتی به نخستین خط آهن کشور، که رضاشاه بر پا ساخته بود ، به حدی نادرست برخورد کردند که گاه نشانه هایی از بیماری روانی میتوان مشاهدهکرد. نخبگان سیاسی هند در ارتباط با مجلس مؤسسان و قانون اساسی رفتاری خردمندانه پیشه کردند؛ رفتاری مستقل و اندیشیده پیش گرفتند و می دانستند پشتوانهی اینکار رضایت تودهی مردم است از متنیکه بتواند آنان را به وحدت برساند و امکان بدهد راه ترقی را بپیمایند. درست همان جاییکه رهبران هندی سماجت و ایستادگیکردند دریچهی تجزیهگشوده شد و از درون سرزمین بزرگ هند کشور تازهای سر بر آورد به نام پاکستانکه بنیهای اسالمی را ترویج میداد. به هرحال ، این رویداد های تاریخی اهمیت دارند. باید از آنها آموخت.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2