چند گفتار

انقالب را با انقالب باید شست ۱6۷ یکگروه سوم هم وجود داشت که نام نهضت آزادی را یدک میکشید، اما در اساس از دوستی با چپ اندیشی باز نمی ایستاد و در اسالم خواهی هم حتی افراط می کرد و در بسترش چریک پروری را نمی کوهید که هیچ، حتی همچون ابزاری تهدیدآمیز به رخ شاه می کشید. اینگروه ملغمهای بود از انواع اندیشه های متناقض که سود و زیان آنها هرگز به سنجش سپرده نشد. علی شریعتی نماد مارکسیسم اسالمی بود و مجاهدین خلق نماد حرکتی چریکی-مارکسیستی آغشته به اسالمی نفهمیده و نیندیشیده. در واقع، این گروه هرچه راکه دوست می داشت در مطبخ خود گرد آورده بود و آش درهم جوش غریبی راه انداخته بود. در مقابل اینان، چریکهای مارکسیست مائویی بودند که هنوز باور به پرولتاریا و حزب طبقهی کارگر را شعار خود میپنداشتند و راه پیروزی را محاصرهی شهرها ازطریق روستاها جار می زدند. در کنار همهی این دستهبندیها و جماعتها، دو گروه اسالمی هم صف کشیده بودند که آنها هم به مبارزهی چریکی ضداسرائیلی می اندیشیدند و شماری هم حکومتی اسمی المی طلبیدند، بی آنکه خصوصیات مشخص و آشکاری ترسیمکنند. ایران در میانه ی این حرکت های سیاسی یک خصم جدی هم داشتکه، بسته به مورد، از همه ی نیروها و حرکت هایی که یاد کردیم، به منظور تحقق آرمان هایش، سود می جست. این خصم تاریخی با جلوه ای نو خصومت با ایران را دامن می زد و در لوای پوششی تازه به نام ناسیونالیسم عربی به ایران هراسی می آویخت.کشور های تازه پای عربی یا بازمانده از کلنیالیسم انگلیسی-فرانسوی، که به صورتکشور- ملت هویت میجستند، خصمی بهتر از ایران نمیداشتند که تمدن دیرپایش نیاز به هویت خواهی را بهگونه ای دیگر جست وجو می کرد. تنها کشور هویتباختهی باست انی کشور مصر بود که حاال از راه ناسیونالیسم عربی نوعی رهبری معنوی برای خود می آراست. این کشور، البته برخالف دیگر کشورهای عربی، نخبگانی برجسته نیز در میان مردمانش به چشم می خورد که بی تردید متمایز می گشت از دیگر همسایگان و دوستان عربش. اکنون مانند بخش های دیگر نمی خواهیم به تفصیل به این نیروها و حرکتها و ایدئولوژیها بچسبیم. می خواهیم ببینیمکشوری چون ایران چه باید میکرد و

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2