چند گفتار

۱6۸ چند گفتار چگونه باید به بقا میاندیشید؛ ببینیم آیا در میانهی این دریای ط وفانی نیروهای داخلی چه باید می کردند تا هویت و پایداری کشور ایران را ارج بنهند. نیروهای درونایرانی، چون جبههی ملی و نهضت آزادی، خاستگاه فکری پایداری نداشتند. آسیب زده از نحلههایی چون کمونیسم، اتحاد اس ، المی مارکسیسم اس ، المی مائوئیسم و پان عربیسم، تنها چارهای را که تبلیغ می کردند دلبری ریاکارانه بود از گرایشهای ضدپادشاهی و ضدتمدن ایرانی. حتی امارتنشینان خلیج فارس هم از ایران ستیزی بازنمی ایستادند. اگر ایران نیرومند نمیبود، بی تردید قدرت حراست از خود را در چنین مهلکهای نمی داشت. هر گوشهای و هر تکهای از وجودش خوراکگرگانی حریص می گشت؛ درونش ازهمگسیخته می بود و برونش چون طعمهای برایگرسنگان. .۱۲ پساز شکست آسان و سریع طغیان پانزده خرداد، که چیزی جز واپس گرایی، پهلوی ستیزی و کوراندیشی در چنته نداشت ، محمدرضاشاه به تنهایی اندیشه ی انقالب سفیدش را پی گرفت و تحول تاریخی بزرگی در ایران به بار نشاند. نیروهای سیاسی حزبی و سازمان یافته نه این تحول تاریخی را ارجگذاشتند، نه آن را درست سنجیدند و نه تصویری نظری در ارتباط با موقعیت تاریخی و سیاسی کشور ترسیم کردند و نه محوری نظری برای گرایشهای فکری خود سامان دادند. هیچ جناحی حرکت نیروهای مذهبی را در محاسبات خود نگنجاند و قدرت بازدارندهی اجتماعی و سیاسی و خاصه فرهنگی آنان را ندید و نفهمید و نسنجید. همه یک فکر داشتند: مخالفت با محمدرضاشاه. در این میان جبههی ملیگذرا و مبهم اعالمکرد مخالفتی با توسعه ندارد، اما حکومت دموکراتیک یا چیزی شبیه به آن را می خواهد. بااینحال، همین یک جملهی شعاری را هم نتوانستند مبتنیبر رویکردی نظری و منسجم عرضه کنند. درحالیکه حرکتهای مسلحانه و چریکی در جامعه رونق مییافت، هیچگاه از نادرست بودن چنین حرکتهایی سخن به میان نیامد و نگرش بههمپیوستهای در این زمینه ارائه نشد. تنها گروهی که بههم پیوسته گام برمی داشت همانا گروه های مذهبی و روحانیت سیاسی بود. بخش فداییان اسالم از ترور و کشتار

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2