چند گفتار

انقالب را با انقالب باید شست ۱6۹ عقب ننشست و ترکیب نامتجانس و سودجویانهی تقیه محوری را به اجرا می گذاشت. شخصیتهای این حوزه در داخل نظام سیاسی مقام ومنصب می گرفتند و، در همان حال، اندیشه ی مخالفت با نظام سیاسی و مشروطیت را، به نحوی فرصتطلبانه، دامن می زدند؛ گروههای چریکی داشتند (مانند بجنوردی یا دیگران) و هر فکری راکه یک باور سطحی همکه شده به «الله» از خود بروز می داد وجه تمایز می کردند از دیگر چریک مسلکان. فضای این دوره آغشته بود به اندیشهها و عقاید چریکی و خشونتآفرین. پرسشیکه در اینجا مطرح می شود این استکه چرا نظام پادشاهی با این اندیشه های خشونت زا برخورد نمی کرد و از بنیاد های فکری مشروطیت دفاع نمی کرد؟ ازیکسو، بدین علت بود که نظام سیاسی بستر نظری پرورده ای در ارتباط با مشروطیت نداشت و دستگاه امنیتش فقط با توسل به روشهای خشن و امنیتی حراست از نظام را پی می گرفت. درضمن، ساواک دستگاهی نبود که قادر باشد به مقابله ی فکری بپردازد و، بسته به ضرورت، کاستیهای رژیم را بنکوهد. نظام آموزشی، به خصوص دانشکده ی علوم سیاسی، هیچ رسالتی در زمینه ی نظریه پردازی برای خود قا ئل نبود و تنها به شرح ناقص عقاید اندیشگران غرب اکتفا می کرد. همه و همه، بهنوعی، حرکتهای خطرآفرین چریکی را بدیهی می پنداشتند و با آن کنار می آمدند. گروه های مذهبی فقط سعی می کردند همین سیاستها را، ولی با تکیه به گروههای خودی، به اجرا بگذارند. نظام سیاسی وقت با نوعی مدارا به همه شغل میداد و حتی در این راه افراط هم می کرد. تودهایها در مقامات باالی حکومت شغل می گرفتند و مالاندوزی پیشه می کردند. ملیون، که منعی نداشتند، همهی درها به رویشان گشوده بود. مذهبیها تنها هنگامی که سالح برمی گرفتند محدود میشدند، اما بهطور متعارف اندکی بیشتر تنبیه میشدند، تا آنکه در معرض مجازاتهای برگشت ناپذیر قرار بگیرند. هنوز رژیم به آنان امید داشت که، به ال اصط ح، سر عقل بیایند. تصورکاذب سیاسی این بودکه مذهب باکمونیسم ناسازگار است و گروه هایشان آشتیناپذیر. این تصور، درعمل ، نادرست از آب درآمد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2