انقالب را با انقالب باید شست ۱۸۱ اصالح ناپذیر دل بست. اما «نظام» سرکوب، که پیشتر به همین روش توانسته بود جنبش دانشجویی ۱۳۷۸ را با قتل دانشجویان در کوی دانشگاه تهران بهگونهای خونین خاموش گرداند و قادر شده بود مخالفان انتخابات ۱۳۸۸ و ج نبش موسوم به جنبش سبز آنان را در هم بکوبد، تصور میکرد میتواند هربار با سرکوب شدیدتر به همین اندازه قدرت نماییکند و «معاندان نظام» را از میدان اعتراض بیرون براند. تنها راه باقی مانده بیان اعتراض می بود در کسوت بیان خشم و دل کندن از اندیشهی اصالح نظام. در اینجا دو چیز در برابر مردم قرار داشت: یکی ولی فقیه بود، که بهتنهایی همهچیز را تعیین می کرد و تشخیص خود را جانشین قانون میساخت، و دو دیگر نظامی بودکه به نام نظام اسالمی پیرامون شخص او شکل گرفته بود. این دو وجه در پیوند با هم عمل میکردند و یکی بقای دیگری را تضمین می کرد. بدینسان، آسیب پذیرساختن یکی آسیب پذیرساختن دیگری را به همراه میآورد. سرکوب اعتراضات ۱۳۸۸ چنان شدید بود که مردم نمی توانستند آسان قد راست کنند. این یک وجه از قضیه است، اما وجه دیگر، که به باورم مهمتر است ، اغتشاش ذهنی به بارنشسته از رویدادهای ۱۳۸۸ بود و رفتار فرصتطلبانه ال ی اص حطلبان که همهچیز را به بیهودگی سوق می داد و با مردم همچون ابزاری موردی برخورد می کرد و ارزشی برای خواسته هایشان در نظر نمی ال گرفت. نظام سیاسی در نظر اص حطلب ان تبدیل می شد به نظامی دوپارهکه، به باور مدیریت سیاسی نظام، برون رفت از آن ممکن نمی بود. این تصور از آنجا نشئت می گرفتکه اوال نظام سیاسی همهی اپوزیسیون بیرون از نظام را، درعمل و به خیال خود، ویران و نابود ساخته بود و، درنهایت، چیزی جز یک نام از آن ه ا ْباقی نمانده بود. دو دیگر آنکه دامن زدن به مباحث عقیم سیاسی فضای خشک و بی رمقی ازلحاظ فکری به بار آورده بودکه همه به هم می تاختند و به فرصتهای آفریننده نمی اندیشیدند. مردم، به ویژه جوانان، در معناییگسترده از همه روگردان بودند و به هیچ جناح و سازمانی سیاسی اعتماد نمیکردند. وضعیت معیشت جامعه بهتدریج، براثر فساد، رو به وخامت گذاشت و تحمل فساد فزاینده را سخت دشوار و ناممکن می کرد.گرانی و بیکاری مردم را
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2