۳۸ چند گفتار دولت می شویم. بنابراین، محدودساختن قدرت امری یکباره نیست، بل آنچه مهم است فراگرد محدودسازی قدرت است که به دنبال نظارت مستمر امکان پذیر میگردد. به بیان دیگر، قانون های اساسی بسترهایی مسالمت آمیز و صلحجویانه فراهم می آورند و ابزاری دموکراتیک به دست می دهند تا قادر بود به مدد آنها گذار اجتماعی، یعنی دگرگونی های ، الزم را به اجراگذاشت. .۲ تا جایی که میدانم، یکی از کشور های نادری که اصطالح «فلسفهی قانون اساسی» را به کار بسته است کشور هندوستان است. در بیشتر کشورها امر تفسیر قانون اساسی یا سنجش انطباق قانون های ساده و، بهاعتباری، موضوعی با قانون اساسی را به دیوان عالی کشور وامی گذارند. این دیوان در کشور های مختلف، بسته به سنت حقوقی، به نام های گوناگون سر برمیکشد. به هرحال، عالی ترین مرجع قضایی هر کشوری را در نظر داریم که به هنگام اختالف بر سر قانونی بودن عملی ازسوی حکومت یا به وقت سنجش آرای دادگاه ها در انطباق با قانون اساسی به داوری مینشیند. ۳ . علت وجودی قانون اساسی تنها بدین سبب نیست که قدرت مداران را محدود سازد، بل می خواهد کسانی راکه بنا به سنت یا روال متعارف از عرصهی قدرت محروم و بی نصیب گشتهاند قدرتمند سازد. بدین اعتبار، می توان گفت قانون اساسی به محرومان یا بی قدرتان و، به اعتباری، به افراد ساده و از قدرت دورافتاده و اقلیت ها این امکان یا این امید را می دهد که تصورکنند با توسل به یک سند عالی و حقوقی برتر می توانند دست به عدالت خواهی بزنند و به حق خود برسند، بی آنکه بیمی به دل راه دهند یا نگران عواقب ناشی از دادخواهی خود باشند. به اعتبار آنچه آمد، شاید بتوانگفت قانون اساسی یک واقعیت حقوقی دارد که همان متن تدوینشده و بهتصویبرسیده ی قانون اساسی است و یک تصویر از خود به بار می نشاند که خصلتی ذهنی و البته وحدت دهنده اشاعه می دهد. به باور این قلم، این هر دو خصلت قانون اساسی اهمیتی بسزا دارند. ازاینرو، یک بار با یک متن سروکار داریم که ساختار قدرت دولت و حقوق ملت را تنظیم
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2