چند گفتار

5۰ چند گفتار شهرت اشمیت به ویژه مدیون نگرش او در طرد نگرش مکتب لیبرالیسم آییننامه ای و وابسته به روش و شیوه ی دادرسی و اجرایی بود. باور نداشتکه مباحث پارلمانی و قانونهای، به ال اصط ح، بی طرف یا، به قولی، خنثی بتوانند همچون ابزاری مؤثر و میانجی در عرصهی تضاد های میان منافع فردی و کانون ها و انجمن های عمومی به کار افتند و به کار گرفته شوند. ازنظر او، اولویت و تقدم با یک نظم یا نظام مؤثر و بنیادی و یک اقتدار مستقل و حاکم است که او آن را در دو اصطالح «امر سیاسی» و «اتخاذ تصمیم» (توسط فرمانروا به هنگام ضرورت) برجسته و آشکار می ساخت؛ به خصوص از بابت همین دو مفهوم یا اصطالح شهرت فراوانکسبکرده است. آنچه اشمیت را به خود مشغول می داشت وجود یک نظم اساسی و بنیادی بود و ضرورت حضور فرمانروایی مقتدر. به بیان دیگر، این دو پدیده در هیئت دو اصطالح محوری او می توانست تجلی بیابد، یعنی در «امر سیاسی» و در «اتخاذ تصمیم». مورد اول ارجاع می دهد به یک نظم بنیادی که هر نظام قانونیای مبتنیبر آن بر پا میگردد، حتی دولت لیبرال. و مورد دوم ار جاع دارد به حضور فرمانروایی مقتدر که اختیار داشته باشد شرایط مطلوب را در جهت درست و به کارگیری هنجار های متناسب تشخیص دهد و درصورت لزوم و بروز خطر آن ها را منتفی سازد. این فرمانروا باید بتواند فضایی برایکارکرد هنجار های قانونی فراهم آورد و در شرایط فوقالعاده یا در شرایط اضطراری هرگونه تهدید و خطری را که متوجه انسجام دولت بشود از میان بردارد. گرچه شرایط و عرصه ی واقعی سیاست به این آسانی که اشمیت فرض می کند نیست، اما روشن است که او از هواخواهان استقالل یا خودمختاری قوه ی مجریه است، به ویژه به هنگام ضرورت. این تصور البته فضایی میآفریند در جهت فرمانروایی وراقانونی و توسل آسان حکومتگران به ابزار اقتدارگرایانه. چه کسی شرایط اضطراری را تشخیص می دهد یا کدامین فرمانروایی استفاده از این حق را به خود تخصیص می دهد؟ این چیزها خاصه در تاریخ آلمان پیوند خورده است با تاریخ وایمار که عاقبت خوشی نداشت.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2