اصول تعلیم و تربیت

105 در مورد انسان از لحاظ نوع و فرد می شود. اجتماعیّون اِش ِتراکیّون (کولکتویستها) ١5٣ انسان را فقط نمونه ای از نمونه های بی شمار نوع می دانند و شخصیّت افراد را کمتر در نظر می آورند. در صورتی که در عصر ما دانشمندان انقالبی دیگری در رشتۀ آموزش و پرورش هستند مانند «الن کای» ١54 سوئدی و «لودویگ گورلیت» ١55 اطریشی ّکه در هر فرد، انسان مشخ ّص و معی نی دیده و او را از لحاظ تشخ صی که دارد مطمح نظر قرار داده و نظر نوعی و عمومی را در مورد وی کنار گذاشتهاند. این نظرات همه یک پهلو است. انسان واقعا موجودی نیست که در نوع منحل باشد و شخصیّت وی به حساب نیاید. هر فردی به حدّی متشخّص است که حتّی عالئم انگشتان وی را می توان بُه عنوان مهر به کار برد و نمایندۀ شخصیّت و تفرّد و امتیاز وی از دیگران دانست. افراد انسانی به ّحدّی متفر دند که نوع تحلیل و ترکیب مواد شیمیاوی در هر نسخه ای، جداگانه و مخصوص به خود اوست و همین تفاوت ها شروط سازنده و متشکلّه وجود اوست که تأثیر آن در تجلّیات روحانی و عقالنی وی نیز ادامه مییابد. لیکن انسان در عین حال فقط فرد هم نیست. هر کس به حد معتنابهی میتواند از خصوصیّات خودب به صالح دیگران صرف نظر کند. گذشته از این امکان، انسان نیز از آغاز تولّد خوب یا بد بدین جهان نمی آید و از لحاظ موضوع تحقیق ما این امکانات را همه در خود دارد و استثنائی در آن نیست و چون نمایندگان اصول مختلفۀ آموزش و پرورش هر کدام جنبه ای را به وی نسبت داده اند بالتبع به نتایجی نیز رسیدهاند که همه حد ناقص انسان است و از لحاظ حد تام نارساست. مفهوم انسان در نظر پستالوتسی ِو ِشلر – پس نباید از ابتداء در باب انسان اظهاری کرد یا جهت آموزش و پرورش وی بنیانی نهاد که فی الحقیقه در باب آن بحث کافی نشده است. قابل توجّه اینکه «پستالوتسی » در میان اقران هنوز قابل اقتفاست چه وی بسیار با مفهوم انسان پیچیده و سالیان دراز از عمر خود را صرف کرده است که شاید به مفهومی جامع و رسا از انسان دست پیدا کند و شاید نیز کسی به این وضوح تناقضات وجود این طرفه معجون را ادراک نکرده باشد. در تحقیق پ رپیچیدۀ خود تحت عنوان 153 the collectivists 154 Ellen Key )١٩۲۶-١۸۴٩( 155 Ludwig Gurlitt )١۸۵۵-١٩٣١(

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2