اصول تعلیم و تربیت

116 به آن استشعار حاصل می کند و به علّت عدم همین خاص یّت استشعار است که تا به حال گیاه و حیوان را فاقد حافظه دانسته اند حتّی بعض از دانشمندان که به حیوان نیز «حافظۀ غیر استشعاری» نسبت دادهاند، چون آن را با عمل حافظه در انسان قیاس نموده تناقضی در این اصطالح دیده اند. نظری دیگر هست که حافظه را دو قسم می داند: یکی صاحب «تداعی ماشینوار» ١۸٩ که به وسیلۀ نظام عصبی و در زندگی تمدّنی مورد استفاده واقع میشود؛ د یگری حافظۀ حقیقی که در موجود زنده از زمانی که حیاتی در جهان وجود داشته موجود بوده و سر به سر جانداران و انسان را به این شکل و ریخت درآورده است. حاصل اینکه حافظۀ ماشینوار را به بدن نسبت داده اند و حافظۀ حقیقی و «نگاهدارنده» را عبارت از روح و آنچه ازین لحاظ به نفس و شعور باطن نسبت میدهیم میدانند. چنانکه مالحظه شد وجود حافظه را در حیوانات تکسلّولی نیز ثابت نموده و فرق میان حافظۀ این حیوان و انسان را از جمله امور فرعی دانسته اند نه فرق اصلی، و برای اینکه اسمی برای چنین خاصّه ای که نگاه میدارد ولیکن تذکّر الزمۀ آن نیست پیدا کنند، دانشمندی آلمانی کلمۀ یونانی «منمه» ١٩۰ را انتخاب کرده و مربّی انگلیسی «نن» نیز فصلی مشبّع و سودمند در اصول آموزش و پرورش خود در آن باب نگاشته است. در زبان ما کلمۀ «حافظه» وظیفۀ اساسی این استعداد نفسانی را که همان نگاهداشتن باشد می رساند. چنانکه میدانیم حیوانات نیز بسیاری امور را از راه تعلیم یا تجربه فرامی الزمۀ «یاد »گیری آن گیرند بدون اینکه ها استشعار باشد وانگهی کلیّۀ اموری را هم که انسان فرار می گیرد همه نیازمند به استشعار نیست. کودکان بسیاری کلمات و حتّی اشعار و حرکات را «یاد» می گیرند بدون اینکه «بدانند» چه میکنند یعنی استشعار به عمل خود داشته باشند و همین نیز در آموزش و پرورش محتاج به دقّت است که آیا آنچه یاد می دهیم و اساسا تعلیم و تربیت، در هر مورد احتیاج به استشعار 189 mechanical association 190 Mneme

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2