126 دیده اند که مرغ به عمل اوّل خود ادامه می دهد یعنی دور می زند و هر محوّطه را میپیماید تا دانه برچیند. چنانکه مالحظه می شود مرغ نمی تواند خود را از بند تجربۀ «شخصی و حسّی» آزاد کند و جبر مکانیکی کامال بر او حکمفرماست. لیکن در مورد انسان این طور نیست. تجارب انسان چنانکه اشاره شد انسان را مقیّد نمیکند و به طور «آزاد» خادم عقل نظری میشود... انسان تنها شعور ندارد، می داند هم که شعور دارد، فقط نمی بیند و نمی شنود و تجربه نمیکند، می داند هم که می بیند و می شنود و تجربه میکند...،... در آثار طبیعت و جهان می نگرد یعنی آن ها را از خود جدا می داند، در خود می نگرد یعنی خود را از خود بی خود میکند: Objectivization does not even stop at the ego. Man can even stand outside his ego and contemplate it objectively. «ارسطو» از راه قیاس و تمثیل (به معنای ایده آسیون) و «کاتس » از راه مقایسه و تجربه، یکی در صدر تمدّن و دیگری در ذیل آن یعنی در عصر ما، هر دو به مقام مخصوص انسان متوجّه شده اند. حکمای قدیم و جدید دیگر نیز به همین نظر رسیدهاند چنانکه «دِکارت» نیز در طریق تحقیق خود به وسیلۀ یک چنین دانائی و «استشعار» اطمینان خاطر پیدا کرد و آگاهی به «من شناسنده» ۲۲۲ ِرا مخرج و مقیاس غیرقابل تردید حکمت خود قرار داد. در میان حکمای معاصر بزرگانی دیگر مانند استاد ِجلیلالقدر نگارنده «ا. فندر» ۲۲٣ که یکی از سه حکیم نمود شناس معروفست در کتاب خود روانشناسی انسان و دیگری « سِر چارلز شرینگتون» ۲۲4 انگلیسی که از علمای مشهور فیزیولوژی است باز به این مهمّ توجّه نموده و پس از برر سی کامل به نظری ات قدیم و جدید «استشعار خود» ۲۲5 و «ذهن خودشناس» ۲۲6 ّ و «مِن غیر متحیز» ۲۲٧ ، خالصه ظهور «من» را وجه تمایز میان انسان و حیوان دانستهاند. نهایت جلوۀ «من» توجّه اوست به اشیاء نه بدین لحاظ که حتما چیزی را مورد استفاده قرار دهد یا ندهد بلکه از لحاظ خود آن شیء (فی نفسه) و ادراک چگونگی آن. تفاوت بارز میان انسان و حیوان شاید فقط درین مورد باشد که می تواند هوش خود 222 ego cogitans 223 Alexander Pfänder 224 -340 . Cambridge. p. 324 Man on His Nature Sherrington, Sir Charles. (1946). 225 -doing -feeling, I I-perceiving, I 226 mind “recognizable” 227 “You are not spatial; how can you have a place?”
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2