138 از همین طبق ۀ سوّم است که بعضی از محتویّات آن ابدا و بعضی دیگر به آسانی به سطح روشن ذهن نمیآید؛ شعور باطن (ص ١١۵-١١۴ ) نیز عبارت از فعّالیّت نفس در همین طبقه است. ا کنون که معنای ارتباط امور ارادی به طبقۀ «مشعور به» یا صحنۀ روشن ذهن و ارتباط کشش ها به طبقهای که استشعار به محتویّات آن ممکن نیست معلوم شد میتوان گفت که فعل ارادی، رفتاری استشعاری و قابل انتظام و عمدیست در صورتی که کشش همیشه موجود آلی را به عمل و فعل و انفعال معیّنی مجبور می کند و در حیطۀ قدرت انسان نیز نی ست که بیمقدّمه آن را نفی کند یا اینکه از کار باز دارد. نشانۀ کشش ها که بر هر کوشش ساده ای توان اطالق کرد در انسان این است که پس از هر تخیّلی که جزئی رنگ خوشی یا رنج داشته باشد بالفاصله عارض میگردد و وظیفۀ طبیعی آن نگاهداری امر مالئم یا دافع امر منافر است. لیکن از جمله لوازم امور ارادی حتّی از جملۀ شرائط آرزو و هوس و حرص که مراحل بدوی و ناقص ارادهاند وجود تصوّریست که موضوع آن منوط به آینده ّ باشد و از خاصیّت آنی عاریست و پس از مرور زمان معیّنی قابل تحصّل است. موضوع طغیان و جوش کششی منوط به تصوّر قبلی نیست و جزء الینفک عمل است در صورتی که موضوع کوشش ارادی تصوریست قبلی. به عنوان مثال طفلی را به نظر بیاورید که برحسب تصادف حبّۀ قندی را به دست می آورد و در دهان می گذارد و به ادراک ارزش قند (یعنی شیرینی) می رسد. این کامیابی در ادراک ارزش نتیجۀ سائقۀ جستجو است و برحسب تصادف تحصیل شده است، لیکن هر گاه همین بچّه دوباره بخواهد به چنین لذّتی برسد تصوّری که مبتنی بر تجربۀ قبلی است از آن حبّۀ قند و از ارزش معلّق بر آن دارد. در مرحلۀ اوّل ِجریانی کششی می بینیم و در مرحلۀ دوّم جریانی احتراصی. اراده، هدف تصوّری دارد؛ کشش از نتیجه و هدف بی خبر است. نظریّۀ فروید در باب کششها – وجود کشش طبیعی را نمی توان نفی نمود، زیرا که طبعا هست و به سختی تشفّی می طلبد. کشش طبیعی را می توان با مهارت در صورت وجود عادات متناسب منحرف ساخت و موقّتا دفع کرد لیکن نمی توان آن را نبوده انگاشت. سائق همچون قوّه ایست آمر که بدون توجّه شخص بر او دست می یابد و در پی ارضاء خود می رود. از محرّکات ارادی می توان صرف نظر کرد ولیکن بر سینۀ سائق ّطبیعی نمی توان دست رد زد. فرضا ا گر وقتی به ظاهر نیز آن را خاموش کنید
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2