14 سیر حرکت را معیّن میکنند و بنا بر این هر پرسشی که از غایت و هدف بشود، هرگونه «برای چه» که دیگران بگویند به سوی هدفی متوجّه است که ایشان به دست داده اند یعنی به خالّقیت ایشان راجع است. مالحظه شود که نیچه حکمای واقعی را چه کسانی می داند؛ یقین کسانی که تا به حال به زعم ما شارع بوده یا کسانی ک ه دارای روحیۀ ایشان بوده اند... حکمای واقعی آفریننده اند و به سوی آینده دست می بازند. هر چه هست و هر چه بوده پیش دیدۀ آنان وسیله است، آلت است. پتک است. نیروی کوبنده آنانند، علّت فاعلی آنانند و بس، علم آن ها با خالّقیت آن ها همراه است، یکیست. آفریدن یعنی تشریع آن ها و مشیّت آن ها. خلق آنان ارادۀ آنانست… نقطۀ اتّکا حکیم واقعی کجاست؟ همان نقطهای که ارشمیدس می خواست با تکیه بدان جهان را از چفت و ریزه بدرآورد؟ برای حکیم ما که می خواهد جهان ارزش ها و جهان انگارها و باورهای یکی دو هزار ساله را زیر و رو کند این نقطه کدام است و کجاست؟ از جواب او تعجّب خواهید کرد خیلی با تصوّرات بزرگان ما نزدیک است. نزدیکتر از شاهرگ خود را حاضر ک نید تا او را کافر نخوانید، این همان باور داشتن به بازگشت است، رجعت ابدی است: به هر الفـــــــی الف قـــــدّی برآید الف قدّم کــــه در الف آمـــد ستم هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد دل بــــــــرد و نهـــــــان شــــــــد هر دم به لباس دیگر آن یار برآمد گـــه پیــــــرو جــــــوان شــــــــد گمان می کنم رومی هم می ترسیده که به حقیقت دم زند و آن الف قد باشد. از کی؟ به یقین از «بسیارتر از بسیاران» و پیشروان آنان که هنوز اوراق کتابش را با انبر بر می دارند نیچه بمانند پیشرو خود مولوی می گوید : مثنوی ما چو قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل. واقعا نیچه خطرناک است. زیرا راست را بی پرده و لخت و عریان می گوید. در اروپا سخنان نیچه را آسان می توان گفت لیکن در مشرق زمین چون «بسیارتر از بسیاران» ورزیده شده اند و متصّلب پرورش یافته اند جواب این سخنان را با شمشیر و دار می دهند. اینجاست تفاوت میان مشرق و غرب. لیکن در مشرق هم مصداق آیۀ شریفه تحقّق مییابد «فَتَمَنُّوالمَوت اِن کُنتُم صَادِقِینَ». برای من قطع است که نیچه منابع شرقی به
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2