اصول تعلیم و تربیت

172 مرحلۀ دوّم ح یات انسان بنا بر نظر «پستالوتسی» - چنانکه در فصل پیش نظر صحیح «پستالوتسی » را در باب مرتبۀ اوّل حیات انسانی که کامال در حیات طفل نیز صادقست ذکر کردیم، درین فصل نیز خصوصیّات مرتبۀ دوّم حیات انسانی را از منظر سادۀ او می بینیم زیرا آنچه او ذکر کرده است در حاالت طفل هم در هفت سال دوّم مشاهده میشود. این مرتبه را «پستالوتسی » ضمن عنوان «وضع اجتماعی انسان» پرورانده است. ال شبیه به نظر وی کام نظر «رسو» و شاید نیز متأثّر از اوست که در نیمۀ دوّم قرن هیجدهم تا ربع اوّل قرن نوزدهم نفوذ بسزائی داشت. «پستالوتسی » نیز عقیده دارد که اجتماع انسان را به سوی دروغگوئی و قساوت و بیثباتی و تشت ت سوق میدهد. اراده هنوز به اخالق ارتباط ندارد یعنی در قبال اراده رفتار بد و خوب مساویست و همچنان که کشش خود به خود نه خوب بود نه بد (ص ١۵٣ -١۵۲ ) اراده نیز ممکنست هم به خوب گراید هم به بد. همین که انسان در «وضع اجتماعی» از تحریکات شهوی تمتّعی برد یا اینکه مقتضیّات شهوی وی در خطر افتاد غالبا یک آهنگی و نیک نفسی طبیعی را از دست می دهد. فارق میان وضع اجتماعی و وضع طبیعی وی پیدایش امر مسلّم تملّک است. تصوّر مال، او را به زحمت می اندازد. در ّپرتو اراده و اندیشۀ منظّم مواد طبیعی را به صورت دیگر در می آورد. خوراک و پوشاک و خانه از لحاظ طبیعت مادّه و جسمند ولیکن از لحاظ صورت نتیجۀ فعّالّیت تجربه و عقلند. به جای اینکه آرام و مستریح در میان مزارع خرّم، در پرتو مطبوع آفتاب گردش کند مجبور است در اندیشۀ سود و زیان سرمایه یا اجارۀ مِلک و خانه باشد و به مقایسۀ موازین حقوقی و اجتماعی و دولتی پردازد و با دیگران مبارزه و کجخلقی کند. شغل دارد: یکی خیّاط است، دیگری بقّال، یکی عالِم است، دیگری چارپادار. تقسیم کار نتیجۀ مستقیم وضع اجتماعی و احتیاج اوست. به جای انسان کامل عیار چنانکه در مرحلۀ طبیعی چنین بود جزئی از اجتماع می شود (ص ۵۵ ). یکی یکپارچه مغز است و فکر، دیگری یکپارچه دستست و عضله: همچون قطره ای که از فراز کوه د ر جوی افتد و تغییر رنگ و طعم دهد تا سرانجام در دریای مرگ نابود گردد، مدام در میان دو قطب خودپرستی و حرص در حال نوسان است. قوای وی محدود است ولیکن حرص میزند. محدود را در در کار نامحدود میکند.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2