اصول تعلیم و تربیت

17 یکی از صور تغییرات درنگ ناپذیر هستی نیست. جهان را جهان الستی الوازیه می شناختیم که در آن هیچ چیز بوجود نمیآید و هیچ چیز معدوم نمیشود بلکه همه چیزش در تغییر است. از شکلی به شکلی در میآید می میرد، باز خلق ّمی شود. در دیده ما مرگ ابه ت و شوکتی نداشت و سرمستانه ترنّم میکردیم: آمــ رفت آنکـــــه رفت د آنکـــــه آمــد بــ ود آنچــــــه بــود خیره چـه غم داری دکتر هوشیار در حیات خود بت الهام بخش ما بود. وقتی هم که درگذشت از الهام باز نایستاد. در زندگی دینامیک خود ما را به زندگی اندیشی خو داد و با مرگ تراژیک خود نیز ما را به مرگ اندیشی کشانید: طوطی نقل و شکر بودیم، مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما... امّا غم ما صرفا غم فردی نیست، غم اجتماعی هم هست. غم جامعۀ دوستانی است که جامعه را از وجود نعمتی محروم میبینند… دائما رو به کمال مطلوبی که خود «نظام هماهنگ معدّل القوی» مینامید تقرّب می جست: هنـگام آنکـ ه گل دمـــد از صحــن بوستان رفت آن گل شکفته و در خا ک شد نــهان در سالهای اخیر دکتر هوشیار به حّد افراط کار می کرد. تقریبا در تمام ساعت اش الش بود. به کار واالی خود تعلیم و تربیت که نام حقیقی بیداری در ت انسان سازی است چندان شیفته بود که بام از شام نمی شناخت. تنها گاهی مجال می یافت و از شهر دور می شد تا در آرامش ژرف کوهستان موسیقی سکوت بشنود و در کنار رودهای غرّان مانند هراکلیت گذر عمر و تکاپوی هستی را اشراق کند… در شبی بهاری در یکی از آخرین گشت ها مثل همیشه بین ما بحثی پیش آمده، سخن به مرگ کشید. می گفتم: انسان و حیوانات نیز از دم تولّد نسبت به جنبۀ استاتیک هستی یعنی پیوستگی و سکون ظاهری اشیاء کمابیش حسّاس و هوشیار هستند و مفهوم مکان را درمی یابند ولی شناخت جنبۀ دینامیک هستی یعنی گسستگی و تحرّک اشیاء که مفهوم زمان را در ذهن میآفریند به این زودی و آسانی دست نمی دهد. باید سال ها بر ما بگذرد و حوادث بسیار ما را در میان بگیرد تا گذر زندگی هستی و مفهوم زمان را فهم کنیم و به

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2