اصول تعلیم و تربیت

41 یا اینکه باید گفت: هر هدفی دارای اصل مربوط به خود یا مجموعۀ اصولیست. هر گاه ربط میان اصل تربیتی و هدف معیّن نباشد و برای هدفی که مطلوب ماست از اصل متناسب به آن بیرون نرویم اشکاالتی را که در جریان آموزش و پرورش رخ میدهد و در سطور آینده تحت عنوان «تناقض» از آن ها یاد خواهیم نمود نمی توان حل کرد. هر گاه هدف پرورشکاری تهیّه و تربیت اشخاص متفر د و متصدّیان به مشاغلی که آن مشاغل درخور استعداد آن هاست باشد و بخواهد به کیفیّت شغل اهمیّت بدهد نه به کمیّت، اصل معیّنی (مثال اصل تشخیص) را باید منشاء عملیّات پرورشی خود قرار بدهد، لیکن هر گاه هدف معلّمی دیگر ایجاد اجتماع خوب یعنی تربیت جامعه باشد باید اصل یا اصول دیگری اتّخاذ کند. هدف اجتماعی و انفرادی – یک مثال تاریخی مطلب را روشن می کند. «هگل» ٣4 حکیم آلمانی که در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم میزیسته به سبب تزلزل سیاست داخلی و خارجی آلمان دولت و حکومت را بسیار مهم می شمرد و برای جامعه روح و خردی قائل بود که آن را به عقل عینی ٣5 تعبیر نموده است و پس از وی «اگوست کنت» فرانسوی و پس از او اجتماعیون و اجتماعیون اشتراکی فلسفۀ خود را بر روی چنین روح و خرد اجتماعی بنا نهاده اند. حکیم آلمانی برای اینکه تزلزل را دفع کند عقیده داشت که باید هر فردی از افراد ملّت به خرد اجتماعی مجهّز گردد؛ از این لحاظ نیز به شخصیّت افراد کمتر اهمیّت میداد. برای اینکه از خودپرستی جلوگیری کند و «وجۀ اعتباری» و فلسفۀ نسبی را در اخالقیّات از میان بردارد و امور اجتماعی را نیز از قوانین کلّی و عمومی چنانکه در علوم « مثبت» مورد دارد برخوردار بسازد می گفت باید ناهمواری ّها و اختالفات و شورش هائی را که در اثر تشت ت و تفرقه ٣6 ّ و تشخص افراد تولید می شود صاف و هموار کرد و روح اجتماعی را که اصل آن در وجود هر فردی موجود است تقویت نمود و آن تقویت را تعمیم داد و بدین ترتیب مصدر عمل پرورشی در نظر وی اصل اجتماع بود. ّ«هگل» حق داشت ا گر در آن موقع به روح اجتماع یعنی اصل اجتماعی در وجود انسان که جهت سِیر نظرات تربیتی او را معیّن می کرد اهمیّت می داد و با توجّه به 34 Georg Wilhelm Friedrich Hegel )١۸٣١-١٧٧۰( 35 l'esprit objectif = objektiver Geist 36 la particularité

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2