اصول تعلیم و تربیت

43 ۴ اصل کشف کردنی است نه وضع کردنی – الزمۀ نیل به روشن شد که هر هدف اتّخاذ مصدر و اصل معیّنی است و دیدیم که طرفداران اصول مختلفه به اعتبار هدف های مختلف که احیانا مقتضی زمان آن ها بوده است مبالغه کرده و هر یک پنداشته است که وی تنها صاحب نظر و اصل درست می باشد لیکن نیک دانسته شد که اصول متّخذۀ آنان متناظر با هدف هائی بوده است که در نظر داشتهاند. بنا بر این معلّم آ گاه نباید ابدا در هدف معیّنی طریق مبالغه پیماید و بالتبع اصل معیّنی را همیشگی پندارد و یکی از اصول را تنها وسیلۀ رفع اشکاالت آموزش و پرورش بداند زیرا که مبالغه و غلّو او را از توجّه به اصول تربیتی دیگر باز می دارد چه بسا که ملل و اعصار را از برکات اصول دیگر تعلیم و تربیت بی بهره می گذارد چنانکه در ایران قرون وسطی – هر گاه تقسیمات تاریخی فرنگی ها را ملحوظ داریم – مبالغۀ در اصل «قُرب به خدا» که برای وصول به هدف «سعادت حقیقیّه» به دست داده شده و شاید مقتضی آن عصر و زمان نیز بود ما را از راه تکامل در صنایع ظریفه از قبیل حجّاری و مجسّمه سازی و نقّاشی و آواز و رقص و موسیقی و امثال آن بازداشت و قوّۀ متصوّره و تخیّل اختراعی را که مِن غیرِمستقیم مؤیّد فکر مستقل و علم و معرفت و «منطق خلّاق» ٣٧ تواند بود از کار انداخت، مِصداق «انا ذوالعینین» فراموش شد روح اجتماع که مبتنی بر اعتماد افراد به همدیگر می باشد از میان رفت تا به جائی که جملۀ «استرذهبک و ذهابک و مذهبک» وِرد زبان ها شد و آخِراالمر غارنشینی و اعتکاف و دوری از مردم به روش راهبان معمول گردید، وحدت حقیقی شرع و عُرف که بزرگ ترین لطیفۀ اجتماعی دین مبین بود دستخوش تفرقه گشت، باز به روش انجیل دین و دولت از هم جدا شد و مُقلّد فرنگی مآب خواست که «آنچه از آن قیصر است به قیصر و آنچه از خداست به خدا دهد» و بدین نحو روی ها از بزرگ ترین وظیفۀ تاریخی اسالم بگردید. برعکس در مغرب زمین در اوائل دورۀ معاصر در اتّخاذ اصل اجتماع و اقتصاد مبالغه رفت، هر فردی را در حرفۀ مخصوصی متخصّص بار آوردند به وضعی که کمکم کلمۀ انسان با چرخ و پیچ و مُهره مترادف شد (رجوع شود به فصل ۶ قسمت ۵ ) و 37 erfinderische Logik logique inventive =

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2