اصول تعلیم و تربیت

51 راسخ تر و محکم تر از وحدت دورۀ اولی که در عصر مذاهب موجود بود تحقّق پذیرد. آیا وجود فرد وجودیست ذهنی و تبعی – از ین پس باید افکار و تمایالت انسان متوجّه به موجودی عظیم Grand-Être که هر فردی عضو و جزء آنست باشد. توجّه ما باید به سوی او معطوف باشد تا او را بشناسیم. احساس و عواطف ما باید به او متوجّه باشد تا او را دوست بداریم و رفتار ما باید به سوی او متوجّه باشد تا به او خدمت کنیم. چنین است نظرات حکیم مثبت ما. معلومست که این موجود عظیم در اصطالح وی تعبیر دیگری از جامعه است. شخص و فرد در نظر «کنت» بی اهمّیّت است. تشخّص و تفرّد در عالمی که از قوانین کلّی و ارزش های مطلق تشکیل یافته، موجود نیست. باید قراب ت فکری «کنت » را با پیشرو او «هِگِل » در نظر گرفت و آشکارا دید که چگونه اجتماع و تاریخ را که در حقیقت با فرد سر و کار دارد دستخوش قانون تجرید و تعمیم که اساس علوم مثبت هست می کند و بالتبع به وضعی غیرمحسوس فرد و شخص را نفی و اجتماع را انکار می کند و پایۀ مبالغه را به جائی می رساند که می گوید: انسان از لحاظ فرد خوابی است و خیالی: l'homme est seulement une abstraction. که پیش از او «هگل » همین معنی را در این بیان آورده است. L'individu… n'est qu'une abstraction sans consistance, un véritable néant qui n'a pas plus de réalité «substantielle». موجود واقعی مخصوصا موجود عقالنی و اخالقی عالم انسانست و بس. «کنت» از تعلیم و تربیت زمان خود در شِکوِه است. می گوید عالم انسان را هنوز بقایای ازمنۀ گذشته به وضعی اسفناک در چنگال دارد. تربیت اخالقی مردم در واقع بنا به نظرات مربوط به عصر مذاهب اداره می شود. در همین حال تربیت عقالنی آنان تحت تسلّط نظریّۀ انتقاد یا عصر «متافیزیک» میباشد. ازین رو وحدت در جامعۀ امروزی غیرمتصوّر است و همین وحدت، مطلوب و هدف تربیت اجتماعی اوست که به این جمله تعبیر میکند: l'unité organique de l'humanité

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2