اصول تعلیم و تربیت

6 عاشق حرفۀ خود بود و دنیای تعلیم و تربیت را به حد پرستش گرامی میداشت و میگفت : شخصیت مربّی است که باید در نفس خود به کمال رسیده ّباشد. تمامیت و کمال او سرمشق شا گردان اوست. معلّم باید به تکالیف خود کامال واقف باشد و سردرگم نباشد. در عین آنکه کسی را مجبور نمی کند، با حالت و وضع روحی خود اثر مطلوب را به جا گذارد. لذا کسی که نمی داند چه بکند، نمی داند چه مقامی در مقابل معضالت جهان احراز کند چنین آدمی به درد کار معلّمی نمیخورد… همه جا تردید، همه جا دودلی، همه جا تأ ثر و ناله مثل اینکه نویسندگان و شعرای قدیم ما نیز این حالت سردرگمی را بیشتر در ما تقویت کرده اند. امّا باید چارۀ این دودلی را کرد. توحید خاطر توحید فکر و احساس توحید عمل و باالخره توحید واقعی را باید به وجود آورد. و معلّم باید مظهر این توحید باشد امّا نمی توان توحید را در بیرون جست؛ باید آن را در درون به وجود آورد و پرتوی از آن را به عالم بیرون افکند تا که عالم بیرون را نیز یکی و یکتا کند و زمانی که معلّم سرمشق و نمونۀ توحید باشد شاگردان تحت تأثیر او قرار میگیرند و از وی اقتباس توحید و یگانگی می کنند و معلّم در این مورد مسئول و متعهّد است. زبان درس او زبان دوستی و همرازی بود و نه زبان نصیحت های متعارف و قراردادی. در کالس او اغلب آن شور و فورانی که همیشه در تعلیمات خود بدان اشاره می کرد حکمفرما بود و صدای قهقهۀ خنده صدای دانشجویان و گاه سکوت محض و توجّه و دقّت عمیق آن ها حکایت از آن تبادل روحی کم نظیری می کرد که بین دانشجو و استاد حکمفرما می گردد. دکتر هوشیار معتقد بود که کالس درس کالس زندگی است. باید عالوه بر درس با شاگردان زندگی کرد با آن ها حرف از زندگی و مسا ئل زندگی زد و آن ها را برای مشکالت و رنج های آن آماده نمود. آزادگی تعلیم و تربیت شیوه و طریقت استاد بود. او به هیچ وجه سعی نمی کرد که ذهن دانشجو را مملو از باورهای خویشتن سازد. بلکه کوشش می نمود که به عوض تحمیل افکار و روش ها فرهنگی راستین را در ذهن او متبلّور سازد تا با قدرت نقادی که در پی آن در وی پدیدار میشود

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2