اصول تعلیم و تربیت

88 جمعی گویند که عالم از لحاظ زمان و مکان اوّل دارد یعنی محدود و متناهی و حادث است . جمعی دیگر » » » » » » » » ندارد » » » » » » » نیست . جمعی گویند که عالم از اجزاء الیتجزّی ترکیب یافته و جوهر نیز عبارت از فرد یا جزء کوچکی است . جمعی دیگر » » » » » » » نیافته » » » » » » » » » نیست . در هر صورت بحث درباب حدوث و قدم جهان و مادّه یا جوهری که جهان از آن تشکیل یافته هنوز به انتهی نرسیده است و در این مورد نیز از اشکاالت «شوپنهاور» ١١٧ حکیم دیگر آلمانی صرفنظر میکنیم. بدین ترتیب خرد انسا ن بنا بر عقیدۀ «کانت» جریان وحدانی خود را منشعب می بیند و گرفتار «دوئی» می شود. «کانت» درین بحث پیش می رود و تناقضات را محک تجربۀ «فلسفۀ ماوراء» که تعبیر دیگری از حکمت وی است میداند ١١۸ و می- گوید خوانندۀ کتاب من عالقمند می شود که بدین ترتیب به آزمایش شروط و مقدّمات معرفت پردازد و عمیق تر از آنچه تا به حال رفته است با من بیاید و در معرفتی که محصول خرد ماست پی جوئی کند. بن ا بر این توضیحات تناقض در اصطالح، اندیشه و احکامیست که موضوع و محمول آن ِّها واحد باشد، با این حال در زمان واحد در کیف (یعنی سلب و ایجاب در نسبت حکیمه) اختالف داشته باشند. ادّعا و رد ادّعا در برابر هم ایستاده باشند؛ اصل و نقیض آن، هر دو دعوی صدق کنند. حل تناقض در عُرف «کانت » یعنی پیبردن به م عنای «دیالکتیک» و «دیالکتیک» را نیز عبارت از «منطق نمود» ١١٩ می داند. لیکن ما باید بدانیم که تنازعی 117 Schopenhauer ١٧۸۸( تا )١۸۶۰ 118 transzendentale Philosophie را که «کانت» به وسیلۀ آن یکی از مهم ترین دقایق فلسفۀ خود را می خواهد برساند مرحوم فروغی در جلد دوّم «سیر حکمت در اروپا» بنا بر ترجمۀ «تحت اللفظی» ( scandere باال رفتن) فلسفۀ متعالی ترجمه کرده است و این بدان ماند که کلمۀ «متافیزیک» را به معنای لغوی و اصطالح ارسطوئی آن بفهمند، حکیم آلمانی به یقین تصوّر باال و پائین به معنی «ماوراء الّطبیعه» و «متعالی» یعنی «آن طرف آسمان ها» درین مورد نداشته است. هر اهگاه کتاب عظیم «کانت » را به دیدۀ یک نفر محصّل محقّق بخوانیم می بینیم که بحث وی در باب امکان معرفتست و برای حصول معرفت باید مرد «عارف» با اشیاء «خارج از خود» ارتباط پیدا کند یعنی «از خود برون رود» و به غیر خود مربوط گردد. این عمل را «توجّه به بیرون» یا «بیرون» رفتن می گوید که پس از تحقیق کافی میبیند که نتیجۀ بیرون رفتن از خود در حقیقت «رجوع به درون» با پی بردن به آنچه قانون بینش انسانست هست و بس. در هرحال این چند کلمه کافی نیست که «حکمت ماوراء» حکیم را توضیح دهد. 119 Scheines Logik des زیرا که «نسج نمود» خود حاوی مقدّمات و اساس معرفتست.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2