ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره 12 های آخرشهم، يکی «تب عصيان» استکه تمامش ترسد؛ قصه دارد می ی يک ی «بين امروز و فردا» قصه مربوط به زندانيان سياسی است و قصه نويسند ديگر، اند. خبمی روشنفکر و يککارگر استکه توی زندان افتاده شودکرد؟ کارشمی چه اند، امضا دارد؟ یشما نوشته ایکه درباره امضا دارد؟ آن مقاله هاگويا امضا دارد. ولی اين را (فرهاد) دفتری یمقاله حتماً امضا دارد. همه برایمن فرستاد. نوشتيد؟ وقتمطلبمی یپدرتان،شما هيچ درروزنامه ی نمازی؛ حاج بله. يک مرتبه آقایی بود که مرد خيّری بود، از خانواده داد. ای را خيريه کرده بود، خرجش را می محمد نه، پسرش بود. مدرسه ای بود. يک باغ بزرگ در اختيار مدرسهگذاشته بود. العاده ی فوق مدرسه ی خانه خانه درستکرده بود. بعد هم پسرش آمد آن مريض يک مريض کرد. کنگ، آنجاها زندگی می بزرگ نمازی را درستکرد. در چين، هنگ ای بودکه در روزنامه ای نوشتم. اين اولين مقاله برگشته بود. من يک مقاله چاپکردم، خيرمقدم به اين آقای نمازیکه برگشته بود به شيراز. يک ی«باباکوهیِ»حجازینوشته بودم. آمده بودشيراز. شما ایهم درباره مقاله کس اول. هيچ نويسيد؟ يک آدم درجه ی حجازی چيزی نمی چرا درباره العاده است. خب، بالاخره نويسد، اصلاً فوق ی مستعان چيزی نمی درباره وقت گويد چرت نوشته؟ آن گويند چرت نوشته. که می قصه نوشته، می اند؟ يعنی اند، خوب است؟ چون چپ بوده ها نوشته مزخرفاتیکه چپ اش وحشناک خراب است، ها؟! حجازی ساختمان قصه چه اين حرف
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2