15 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره نوشتم. نهکه ترجمه گفت، من به فارسی می کردم به راديو. هرچه او می می نوشتم؛ مثلتندنويسی. طور به فارسیمی بکنم، همين نوشتيد؟ يعنیکلماتانگليسیرا به فارسیمی شد ديگر. سخت هم بود. ولی بعد برداشتم نطق آره، تندتر نوشته می ی پدرم و فردايش درآمد. چرچيل را ترجمهکردم و نوشتم. دادم به روزنامه ها، سيستم خبر و مخابره مثل حالا که نبود. خيلی قديمی بود. من وقت آن زنم. خودکنسولگری انگليسهم اين متن را دارم حرف می ۱۳۲۱ از سال توانست باشد ولی بالاخره کلمه هم نمی به نداشت. خب، متن دقيقکلمه سيم ها دستگاه بی نطق چرچيل بود. بعد که اين چاپ شد،گفتند که اين ها. دارند و از اين حرف ، من آمدم تهران برای دانشکده. کنکور مصادف شده بود با ۱۳۲۰ سال دانستند ها نتوانسته بودند بروند به دانشکده چون نمی سوم شهريور. خيلی شود. بنابراين، دانشگاه تصميم گرفت در ماه دی دومرتبه که چطور می کنکور بگذارد. من برای اينکنکور رفتم تهران. ديگر تهران بودم. سال اول رفتم دانشکده و سال بعد بودکه داستان چرچيل پيش آمد. از آن به اينکه ی پدرم چيز نوشته باشم. برای بعد، ديگر يادم نيستکه در روزنامه های چپ و رفقای خود در شيراز درآمد که بچه سروشی بعد، روزنامه ها من بودند؛ توللی بود، رسول [پرویزی] بود، جعفر ابطحی بود و این ،۱۳۲۳ نوشتم. رفتم شيراز، سال بودند و من توی اين روزنامه چيز می چاپ سروشی تویکلوبحزب توده يکسخنرانیکردمکه در روزنامه خواستم مارکسيسم را برای اوليای امور حزبتوضيح بدهم! وقتی شد. می خواستيم برويمشيراز، من بودم و زنم بود وخواهرزنم بود و دخترم لیلی می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2