17 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره کنند، منعکسکرده بودم! بعد هم يک اتوبوسشرکت نفتهم غارت می هاییکه بين رفت، منتظر بودکه راه باز شود، برود. از آن اتوبوس داشتمی کردند. عکس همگرفته رفتند پول جمع می های وسط راه می بنزين پمپ بودم ديگر.گفته بودمکه اين اتوبوس شرکت نفت مسئول توزيع اسلحه چنینچيزی. استبينعشاير! يک ای ی دبيرستان معلمان برجسته رفتيد، در دوره در شيراز که مدرسه می داشتيد؟ کسانی بودندکه مشهور باشند و...؟ های مهم. يک معلمکه من های خيلی خوبی داشتيم. آره، تمام آدم معلم اصلاً قبولش نداشتم، طفلک، مهدی حميدی شيرازی بود. معلم ادبيات کرد، شعر قديم را ی ادبيات قديم اطلاعات داشت، مطالعه می بود. درباره ایکه من ديدمش، همان سفری گفت. آخرين مرتبه خيلی خيلی خوبمی آمدم لندن، او هم توی همان هواپيمایی بودکه من بودکه رفت و مُرد. می بودم. خيلیضعيفو نحيفشده بود. آدم خوبیهم بود. رمانتيکبود. او پوشيد؛ جور چيزها می ، جوراب آبی و سبز و اين ۱۳۱۷ و ۱۳۱۶ در سال شکلی. عاشقمنيژه بود. منيژه و فرحناز دو تا خواهر بودند، اين کارهای اين یمنيژه. بابایمنيژه، سرهنگشادروان، عاشق منيژه بود. رفته بود درِ خانه شکلی. ولی هایاين گفته بود برويد اينمرتيکه راکتکشبزنيد. از اينحرف تر، پازارگاد بود، بهاءالدين هایحسابی بودند. از همه مهم های ما آدم معلم ی مردم مملکتخودشجلو قدر از همه العاده بود. اين آدم آن پازارگاد. فوق ،کتاب نوشته بودکه چطور توی مدرسه ۱۳۰۹ و ۱۳۰۸ بودکه در سال یشاهپور لابراتوار درستکرده بود. لابراتوار بگذارند و برای مدرسه
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2