ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره 18 معلمچه بود؟ های مديرمدرسهبود.هرهفتهسخنرانیهفتگیداشتيموتویاينسخنرانی هفتگیمسائل اساسیمطرحبود. مثلا منکلاسهفتم بودمکه مکانو آورده کنند ها رشد می داد که در اروپا با اين چيزها بچه بود سر کلاس، نشان می شود. يکآدمی بودکه اصلاً در شهر که از همان اولش، فکرشان درستمی برديم. هر هفته، کسبه بزرگی او پی نبرده بود. ما هم پی نمی خودش، هيچ خواست بردصحراگردی، بيرونشهر. هرکسیمی روزهایجمعه، ما را می شديم توی مدرسه، راه آورد. صبح زود، جمع می بيايد، غذایش را هم می شناسيد. ما هم دانمکجا. شما نمی افتاديم طرف پيربنه و دلک و نمی می رفتيم، نه با اتوبوس.سرودهاییساخته بود. مثلا اين شناختيم. پياده می نمی هایجنگاول بود. «اور در، تصنيفمال اروينگبرلين استکه برایسال اور در، داده دا، دا ددا دا ددا دا...» اين را فارسیکرده بود: صبحشد! خيز و هنگام خدمترسيد. بهر آسايشملت کوششیبايد هان ای برادران! تکه از ميدان آيد که آمده بود يک ای بود. يادم می العاده اصلاً آدم فوق خانی را ــ اجازهگرفته بود از شهرداری، ی شيراز را ــ ميدانکريم خانه توپ ی شاهپور بريده بودند، انداخته بودند توی حياط مدرسهکه حياط مدرسه وقت، چی. آن تر شود. خب، ميدانخالی بود. نه ترافيکی بود، نه هيچ بزرگ ای راکه انداخته بودند توی حياط يک غلتکی هم آورده بودند که آن تکه ای آورده بودند که چهار نفر آن را مدرسه، صاف بکنند. غلتک گنده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2