با ابراهیم گلستان

ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره 22 شود؟ ‌ يعنینويسندهمی شود!» ‌ خواند اما منشی می ‌ برسرش! درس درست نمی ‌ آره. گفت: «خاک خورديم. يادم ‌ زد. هر روز ماکتکمی ‌ زد.کتکمی ‌ مرد خيلیخوبی بود. می گرفتيم ‌ خواستند بزنند، می ‌ آيد با چه تکنيکی، وقتیکفدست ما را می ‌ می خواست فرود بيايد، دست را ‌ ایکه ضربت ترکه می ‌ جوری، آن لحظه ‌ اين شد. ‌ آورديم پایين. درنتيجه، ضرب ضربهگرفته می ‌ کوچولو می ‌ يک خواست اقتصاد درس ‌ چيز پرت بود. می ‌ ی حقوق، حالا همه ‌ در دانشکده گفت آدام اسميت اين را گفته و ريکاردو آن را. وسطکار هم ‌ بدهد، می موقع ‌ اینکه آن ‌ گفتبرای ‌ گفتکه يکيهودی آلمانیهم بود ــ يهودیمی ‌ می ی ‌ ها هم هنوز در حال پيشرفت بودند ــ که گفته همه ‌ جنگ بود و آلمان ی اقتصاد و ماديات است. خب، اگر اين درست است، ‌ اوضاع دنيا بر پايه خاطر ماديات آمد اسلام ‌ وآله، به ‌ عليه ‌ الله ‌ پسبايد بگویيم پيغمبر اسلامصل آورد؟ تمام شرح مارکسيسم و رد مارکسيسمشهمين بود. خب پرت بود ها، اصلاً من اسم مارکس را هم نشنيده بودم. اما اين نوع ‌ وقت ‌ ديگر. آن گفتم يعنی ‌ خواندم. می ‌ بيان مطلبو ردِ مطلب،خبدرستنبود ديگر. می چه؟ بعد آن يکی قرار بود حقوقسياسی درس بدهد. خب، من برای پدرم کشيد و من ‌ خواندم. خودش ترياک می ‌ آمد مرتب می ‌ هاییکه می ‌ روزنامه خواندم. ‌ خواندم. خيلی با شوقهم می ‌ بايستخبر را برايشمی خوانديد که پدرتان ‌ يعنی خبرها را از روی روزنامه به صدای بلند می بشنود؟ آمد، ‌ های تهران را که می ‌ خواندم. روزنامه ‌ آره، آره، به صدای بلند می کرد. يعنی ‌ خواندم. اين استاد، تاريخ سياسی دنيا را به ورسای تمام می ‌ می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2