23 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره دانستمکه بعد از هستيم و می ۱۹۴۲ و ۱۹۴۱ . ما حالا در سال ۱۹۱۹ ،اطلاعات ی ورسایکِی بوده،که بوده. خب، يعنی چه؟ حتی توی روزنامه اينرفيقعزيزمنکه بيچارهمُرد،عزيزاللهحاتمی،شروعکرده بود به نوشتنِ ها خبر نداشت. يا کدام از این . و استاد از هيچبيستسال آشوب کتاب خواستبگويد، يا خبر نداشت. نمی یدبستانو دبيرستان،خوبنبود؟ يعنیدانشکده، برخلافدوره مان، ليسانس معمولی بود. واقعاً خيلی بد بود. خيلی بد بود. معلم فرانسه ی من [سرش گفت. استاد دانشگاه هم شده بود. معلمِ فرانسه پرت می گويم، ما شانس خيلی زياد داشتيم. منکلاسششم دهد] می را تکان می ابتدایی بودمکه پدرم يک معلمگرفته بودکه به او فرانسه ياد بدهد. خب، وسال بخواهد فرانسه خودش انترسان استکه پدر يک آدمی در آن سن ياد بگيرد. به معلمشگفت به من هم درس بدهد. من به کلاس هفتم خواندن. البته سيستم قديمی بود. کلاس نرفته، شروع کردم به فرانسه ی ما، برزو فرامرزی، يک آسوری بود، اهل هفتمکه رفتيم، معلم فرانسه رضایيه، آنجاها. در جنگ اول هم رفته بود توی ارتش فرانسه. خيلی هم آورد سر کلاس، آدم انسانی بود. اين معلم در کلاس هفتمگرامافون می خاطر گذاشتکه ما تلفظ فرانسه را ياد بگيريم. به ی لينگافن می صفحه ی منخيلیخوب است. وقتیکلاسچهارم متوسطه همين، تلفظِ فرانسه ام هم خوب بود. معلم جبر و دانستم، فرانسه خرده انگليسی می بودم، يک فقطدر یما آقای اميديار بود. زنِ اميديار هم يکفرانسوی بودکه نه هندسه طور خصوصیهم از اوخواهشکرده بودمکه به به مدرسه معلم ما بود بلکه گرفتم. عربیرا هم آشيخحکيم اشدرسمی رفتمخانه مندرسبدهد. می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2