25 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره کنيد، کهشما ازشصحبتمی ای خب، يکچيزیهمهست. آنمدرسه العاده بوده است. بر اين ی فوق ی استاندارد نبوده، يک مدرسه مدرسه اساس،وقتیشماوارددانشکدهشديد،ممکناستسطحدانشکده برای شما پایينبوده باشد اما برایديگرانیکهدرچنينمدارسیدرسنخوانده بودند،سطحخوبیداشته است. ی پدرم هم، فقط در آن مدرسه درس خوانده بودم بلکه در خانه من نه را آبونه بود و من فرانسوار ی خواندم. پدرم روزنامه ها را می ی روزنامه همه اولیهم توی هایدرجه آمد. البته همانوقتآدم میمچی خواندم. مجله می دادند، منتها در کلاسما نبودند. حسن شهيد ی حقوق درسمی دانشکده هاییکه داد اما تویکلاس ما نبود. بچه ی ما درس می نورایی در دانشکده کردند. تویکلاس او بودند، خيلی از شهيد نورایی تعريفمی یجالبیبوده است. اشکتابخانه ولیدرعوضگوياکتابخانه های اساسی پيشرفت فکری ی حقوق يکی از پايه ی دانشکده ها!کتابخانه ها من بود ــ اگر من فکرم پيشرفتکرده باشد!کتابخانه، نو بود. جلد کتاب داد،کتابدارشهم حسينخطيبی بود. مُرده ديگر؟ بوی تازگی می آره، دوسه سال پيشمُرد. ی ... توی خيابان سيروس بود. وضع ی عمویم بودمکه تو کوچه من خانه آمدم سر ايستگاه اتوبوس ترانسپورتهم وحشتناک به هم خورده بود. می دويدم تا به که سوار شوم بروم دانشگاه، خط هفت. هر روز صبح بايد می اتوبوسبرسم. تصميمگرفتم پياده بروم. هر روز صبح، از خيابان سيروس
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2