ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره 28 کنند از حزب توده، ... هاکه دفاع می دفاعکرد ازشان. من ديدمکه اِه، این ها در واقع در حد خامی و ندانستن مسائلسياست استديگر. این ها، تربيت يک اشکال اساسی تو مملکت ما اين استکه در تمام دوره اش یرضاشاهکه همه وقتجزو فرهنگعمومی نبوده. در دوره سياسیهيچ شد. يا ای اشتوده شکلی بود. وقتیهمکه تمامشد، حزبتوده آمد؛ همه آن ی منطقیِ مسجلِ کل پرت بود. يکفکر خِرَدورزانه اگر سيدضيا بودکه به متقنکه اشتباه هم بخواهد بکند، بکند ولی اقلا سيستماتيکباشد. نبودکه برابرچيزيقرار بگيرد. درنتيجه، تنهاچيزیکه مسجلومتقنومدون بود، شده ازطريق ادبياتچاپشورویبود. منتها اين ادبيات مارکسيسمعرضه دنبالکائوتسکی مرتد بود. ولی ارتششورویکه آمد دفاع بکند، ديدم آه، اشدرست است. کاری کنند و اصل ها دارند چاخان می پس این من رفتم حزب توده، اسم نوشتم. داستان مضحکی هم بود. همان جلسه ی چهار، نشسته بودم. ی آزمايشی شماره که رفتم اسم نوشتم، توی حوزه خواست زدن و حالا می آنکسیکه مسئول حوزه بود، شروعکرد به حرف ی سوم، علمی حرف بزند. قبلاً هم شروعکرده بود. حالا ما وسط هفته گفت. وپرتمی گفت، چرت چهارم، پنجم رسيده بوديم. وقتی داشت می توانست بگويد. من ايراد گرفتم بهش. کاری را نمی يعنی مارکسيسم اصل جور نيست.» هی مرتب از مارکس و گفتم: «آقا، اين درست نيست، اين قولکردم. در همين حين، يک نفر آمده هاکه خوانده بودم، نقل لنين و این ی آزمايشی در چند بود توی حوزه سروگوش آب بدهد، ببيند اين حوزه دوماهیکه تشکيلشده بوده،چهکرده است. اين نشستو ديد هفته يا يکی های های من حرف زنم و حرف های مسئول حوزه حرفمی منضد حرف گویی، غلط است.» گويم: «آقا، اين را که تو می درستی است. دارم می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2