37 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره آورد. خب، بالاخره روزنامه پول درمی جوری به شما بگويم: من وقتی در مازندرانکار آورد. اين نه، پولی درنمی هایکارگری اینکه بتوانم کار بکنم، بايستی عضو اتحاديه کردم، برای می اينکه عضو اتحاديه باشی، بايستکارگر باشی. به اينجهت، بودم. برای می ی نساجی. ولی خب، من برای منکاری درستکرده بودند تویکارخانه رفتم ديگر. درستکرده بودند که حقوقی هم به من بدهند ولی من نمی رفتم، چطور بروم حقوق بگيرم؟ رفتم. وقتی نمی گرفتم چون نمی نمی وقت از جيب خودم کنم. تمام گرفتم. بعد، من ديدمکه دارمکار می نمی کنم، حالا يکآدم قزميتپا خورم، عمر خودم را صرف اينکار می دارم می گويد خاطر اينمی هایشرا به گويدکه اپريمحرف آيد اينجا، می شود می می ی اینکه ها شايسته که توی انگليسدرسخوانده است. يعنیچه؟ اصلاً این ها احترام بگذارد، نيستند. آدم به آن خب، روشنفکری نبود ديگر. نه، واضح استکه نبود. ؟مردمی کرديد،همدرروزنامه کارمیرهبری شما فرموديدهمدرروزنامه خاطر توقيف شد، به رهبر کردم. وقتی کار میرهبر بود، در رهبر تا وقتی چی، ی حزب بود، ارگان حزب شد. هيچ ی ماهانه که مجلهمردم آذر، ۲۱ خير،گفتم من استعفا نوشتم. آمدند يککاغذ تقدير از من نوشتند که نه آيم. هيچ پول هم نداشتم. تان خوب است، ديگر نمی تقديرتان برای عمه تمام دارایی خودم را هم خرجکرده بودم. گرفتيد؟ گذشت،وقتیحقوقنمی معاشتانازکجا می پول داشتم. قبلاً پول درآورده بودم. داشتم. اين ديگر مطلب خصوصی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2