ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره 48 هایی بودکه از وسط جنگ از پاريس با پاسپورت داشت، از همان يهودی ايرانی آمده بودند به تهران. آقای سرداریکه در سفارت ايران در فرانسه هاکمککرده بود و با پاسپورت ايرانی فرارشان داده بود بود، به خيلی از آن دانم قفقازی بود. دانم اصلا کجایی بود ولی زنشمی ها. نمی از دست نازی ی لمسهم داشت. اين رفيق من بود. اين به منکاغذ نوشتکه: يک بچه ها فيلم بگيری؟کسی هستکه اينکار را کردن انگليس توانی از بيرون «می بکند؟» به او نوشتمکه: «منکسی را سراغ ندارم.»گفت: «اگر ممکن است، متری ميلی ۸ خودت اينکار را بکن.» گفتم: «من دوربين ندارم. دوربين ها شروع به متری است و حالا که تلويزيون ميلی ۳۵ دارم.» چون استاندارد متری و ميلی ۸ کردند. مال من متری هم قبول می ميلی ۱۶ ، کار کرده بودند فرد بود، مراجعهکرده بود.گفته بودند خيلیکوچکبود ولیچونمنحصربه ترتيب، من رفتم توی اين توانی بفرست.» به اشکال ندارد.گفت: «هرچه می برداری خبری. يک رفيق منکه آمده بود به آبادان برای خلع يد و کار فيلم رفت انگليس. بعد هم شد رئيس بانکمرکزی، مهدیسميعی، داشتمی متری بخر بياور. او هم خريد و آورد. ميلی ۱۶ گفتم برای من يک وُلِکس خواستمکار اداری بکنم. مرا منتقلکرده کردم. بعد ديگر نمی کار فيلم می های فارسی، ی مرکزی در خرمشهر، برای پيداکردن معادل بودند به اداره آوری اطلاعات نفتی و از اين چيزها. از جمله های فنی نفت و جمع لغت هزار نسخه چاپکرد ولی همه ۱۲۰ کتابی ترجمهکردمکه شرکت نفتدر را فلاحضبطکرد و خمير کرد. چرا؟ مگر موضوعکتابچی بود؟ ایرانچرا کردن نفت بود. اصلاً اسمش این بود: ی ملی بحثکتاب درباره
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2