با ابراهیم گلستان

51 ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره به شرکت ملی نفت برنگردم و در همان تهرانکار خبرنگاری تلویزیونی بکنم. حسن رضوی نوشتکه یککارمند سنیور استافشما در تهران در ترتیب، برای من توی ‌ این ‌ مرخصی است؛ که من باشم. او را بگذارید. به برداری خیلی بیشتر ‌ تهرانکار پیدا شد. ولی واقعاً من درآمدم از کار فیلم تومان بودکه همان حقوق ۱۸۵۰ از حقوق من در تهران بود. حقوق من برداری ‌ های تهران به این اندازه نبود. من هر روز که فیلم ‌ آبادان بود و حقوق ام بود. ‌ گرفتم، درآمدم بیشتر از حقوق ماهانه ‌ کردم، یا یکعکسکه می ‌ می فروختم، خیلی زیاد ‌ آمد و ارز را در بازار آزاد که می ‌ چون دستمزدم به ارز می شد. از وقتیکه داستان آمدنکنسرسیوم پیش آمد، هیئتی آمد که نفت ‌ می گرفتم. مرخصی ‌ رفتم فیلم می ‌ ایران را چطور راه بیندازند. من هم باید می گرفتم... . گرفتید؟ ‌ برایکجا فیلممی های آمریکا و انگلیس. ‌ اس». تلویزیون ‌ بی ‌ سی»، «سی ‌ بی ‌ برای تلویزیون «ان چهار تا خبرنگار خارجی بودند. ‌ رفتم فیلم بگیرم برای مطبوعات، سه کرد. با هواپیما و اتومبیلیکه آنها ‌ ی نقلیه فراهم می ‌ شرکت باید وسیله رفتند، برای من هم جاگذاشته بودند. توی سفرهاییکه طی یک هفته ‌ می رفتیم، من اتفاقاً با دو نفر آشنا شدم؛ یکیکه رئیسهیئت ‌ ور می ‌ ور و آن ‌ این العاده انتلکتوئل و باسوادی بود، هلندی ‌ بود، اسمش«براور» بود، مرد فوق بود. یکی هم بودکه اسمش «پری فلوز» بودکه انگلیسی بود. او هم از آن های ‌ ها و بسیار فکرکننده ‌ ها و بسیاردان ‌ خوانده ‌ باسوادها و بسیارخوبدرس ها خیلی ‌ زدیم دیگر. این ‌ رفتیم، خب، حرف می ‌ نمونه بود. توی راهکه می کردم. ‌ جذبمنشدند. آنالیز اساسی وضع بودکه می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2