53 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره تومان بود.کنسرسیومکاغذ نوشتکه اینحقوقش ۱۸۵۰ خب،حقوقمن تنها، تومان به حقوقشاضافهکنید. من در آنجا، دست ۵۰۰ کم است، باید سیسات نفتگرفته بودم. چه اول از تأ عکس درجه ۳۵۰۰ فرضکنید که ی رادیویی راه انداخته بودم هایی! یک برنامه هایی! واقعاً چه عکس عکس هرحال، ولشکن. ای دارد. به العاده هم داستان فوق که آن نه، لطفاً اینداستان را تعریفکنیدچون بخشی از زندگیشماست. ها را که بله، واضح است. بخشی از زندگی مملکت است. من برنامه های دادیم رادیو تهرانکه پخش بکند. فقط هم برنامه کردم، می درست می کردند، بگوید خواست به مردمیکه رادیو گوش می آموزشی بود. یعنی می شود، کنند که بنزین می کارشمی که اصلاً نفتچیست، از کجا آمده، چه دادم به بردم می کردم، می ها را درست می کنند که... . این کارش می چه شان خواستند برنامه رادیو. با معینیان هم تازه آشنا شده بودم. آنها هم می کردند. اما وضع ی جالبی بود. پخش می هم برنامه را توسعه بدهند. این ها خواست برای پخش این برنامه قدر دچار تنگدستی بودکه معینیان می آن فرستاد ها را می اینکه این برنامه یککمکمالی هم بگیرد.گوشکنید. برای قدر مهم پول برای رادیوهای محلی در ایران، برای اینکار این دستگاهِ آن ای ده نوار، ده نوار، فقط ده یکافی نداشت. برای اینکار هفته اندازه به عنوانکمک به دادیم به خریدیم و می تومان، می ۸۰ شد نوار،که مثلاً می دستگاه مرکزی رادیو کشور. چند وقت بعد هم، برای رسیدگی به اینکه چهار ماهی به گیرد، رفتم سه عمومی در اروپا چگونه انجام می کار روابط خواست فرانسه و انگلیسو هلند. یکوقتی رفته بودم شرکتشل، دلم می کسی راکه رئیس فیلم شرکت است، ببینم. مردی بود به اسم آرتور التن؛
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2