57 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره اینشد استودیویگلستان؟ گفتم آمد تو، می شد می آره. اولش آنجا شروع شد. هرکس هم در باز می که از راه رسید، همان بیاکار کن. از جمله همین نجف دریابندری، همین روزیکه از زندان درآمد، گفتم بیا کار کن. بعد دیدمکه من دارم ماهی ای کاری است؟ تازه این خانه دهم. خب، این چه هزار تومان اجاره می ۴ برداری، امکان توسعه ندارد. ام برای استودیوی فیلم استکه من اجارهکرده ام، کار بکنم،چهکار نکنم، آمدمیکزمیندردروسخریدم، نزدیکخانه چه اشکردم. وقتی و ساختمش. برای استودیو ساختمش. خودم هم طراحی احمد گفت رفیقی دارد، شیرازی، بیاید کار بکند. خواستم بسازم، آل می خواست سرمکلاه بگذارد، ها راگرفت،کار هم نکرد، می او هم آمد پول است. بالاخرهساختم. ای حده چی،حالا آنداستانعلی بیرونشکردم. هیچ هزار تومان ۱۳۰ . تومان ۴۰ هزار تومان. متری ۴۰ هزار متر زمین خریدم هزار ۳۰۰ اشحداکثر شد هم خرجساختمانشکردم. فرضکنحالا همه هزار تومان باید اجاره ۵۰ هزار تومان اجاره، منسالی ۴ تومان. خب، ماهی محمدکه برایمن یک دادم. برقهم نداشتم، یکرفیقیداشتم، علی آل می دیزل متحرک آورد. بعدش هم طفلک احمد آجودانی، رئیس برق تهران بود، هرچه کردمکه به من برق بدهد، نداد. گفت نداریم بدهیم. اشکال دارند و هایشاحترام آنها را نگه می هایخوباین استکه رفیق اساسی آدم ی کند. خلاصه من برق نداشتم. بعد که فیلم «یکآتش» جایزه کار گیر می کشم. تو یک اول را برد، این آمد تماشاکرد،گفت: «من از تو خجالت می دهم.» برق ما هم درستشد. دستگاه فشار قوی بخر، من آناً به تو برق می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2