61 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره توانیم به او بگوییمفلان. بفرستاورا یکجایدیگر.» بیرونشکرده ما نمی گفتم: «خیلی خب.»گفتم: «نجف، پس تو بیا بنشین ترجمهکن.» یک ها کتاب به او دادم ترجمه بکند، راجع به سینما بود و قرار بود به درد بچه ۴۵ هرحال، از این چاپشکردند.بهاطلاعاتماهانه ی بخورد. برد داد مجله نفر آدم فقط محمود هنگوال، صمد پورکمالی، هراند میناسیان، سلیمان اول. تمام ترقی فعلی سینمای ایران هاکار یاد گرفتند، درجه میناسیان، این های خاطر وجود این چند نفر و کوششی استکه ماکردیمکه فیلم هم به ای،جاندار از کار دربیاید. دقیقه بیست قزمیتده ی بعدش، دعوای وحشتناکی با کنسرسیوم پیش آمد. رئیس اداره عمومی عوض شده بود. کسی را آورده بودند که سابقاً در زمان روابط ی اطلاعاتی ارتش انگلیس در خاورمیانه بود. اسمش جنگ، رئیس اداره «کلاود» بود. حالا این دستگاه ما رشد کرده، بزرگشده، عمل آمده، داریم کنیم. امامی هم هستش. پول درستمی کریمامامی؟ چی، حسابی بود. گوهرش پاک است. هیچ کریم امامی. کریم خیلی آدم هایی خواستدستگاه ما را قبضهکند. من پول این یاروکه تازه آمده بود، می توانستم خرج بکنم. فرضکنید طوری نمی کردم، همین را که خرج می خواستیم فلان فیلم را درست بکنیم. خب، واضح است، باید تخمین می شود درست بکنی، باید بروی توی بکنیم. فیلم را که در شهر تهران نمی خواست ی زندگی نیست، من هم خیلی دلم می بیابان و آنجا هم وسیله رو شوند. کنند، با شخصیتو حرمتروبه هاییکه دارند با منکار می بچه گفتمهتل. فرضکنید توی آبادان توی دادم، می این بودکه وقتیصورتمی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2